وجدان انسان و محرکه فکری
اراده بشر قوی ترین اراده هاست.گاهی اراده برای ماندن در دوره زمانی آنقدر زیاد است که گویا بشر اراده ای برای حرکت به سمت عقلانیت ندارد.اما اراده همیشه وجود دارد.گاه برای حرکت کردن و گاه برای حرکت نکردن.غایت نهایی انسان که وصال به معشوق حقیقی است یافتن حقانیت را میطلبد.اولین گام برای یافتن حقیقت ایجاد پیوند و هماهنگی میان روحانیت و جسمانیت وجود بشر است.حقیقت ماده و روح، زمانی برای بشر آشکار میشود که خود او اراده یافتن حقیقت را در خود ایجاد کند و خود را برای پذیرش آن آماده سازد.آنچه بشر را به اراده راسخ برای کسب آگاهی و سپس یافتن حقیقت وا میدارد نیرویی است که تقویت کننده این اراده باشد.این نیرو به پشتوانه وجدان بشر ایجاد میشود.وجدانی که به او میفهماند تروریسم موجب مرگ تدریجی جوامع است.یا او را قانع میکند که پیروی از اگوئیسم و مطلق گرایی موجب تفرقه میان افراد و اغشار جامعه میشود.
باید در نظر داشت هر یک از اعضای روحانیت انسان ممکن است در غفلت و خواب آلودگی فرو رود اما وجدان آدمی هیچگاه در غفلت نیست. گاهی وجدان میداند اما عقل کار آیی خود را ندارد و نمیتواند خوب و بد را تشخیص دهد.وقتی عقل آنقدر مست باشد که نتواند امور را تشخیص دهد نهایت غفلت بشر را روایت دارد.
آنچه جوامع بشری امروز را به تفکر و بحث واداشته است وجدان گرایی است.وجدان است که اراده او را برای حرکت تقویت کرده و او را آماده برای عبور از یک گذرگاه تاریخی میکند.جهان در آستانه پیچ بزرگ تاریخی است. و هر کس به دنبال این پیچ تاریخی حرکت نکند از پرتگاه تاریخ سقوط میکند.مکاتب و پیروانی که قصد باور این مسئله را نداشته باشند پرتگاه تاریخ مقصدی است که انتظار آنها را میکشد.موقعیت استراتژی زمانی جهان حاکم افراد را در این موقعیت حساس