یادداشت های سیاسی

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران
یادداشت های سیاسی

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران

معرفی

معرفی:شراط پیچیده جهان امروز و گره خوردگی مسائل بین الملل به ساختارهای سیاسی دولتها در این دوره از تاریخ و تاثیر مستقیم سیاست های دولتها در جهت گیری سایت دول موجب گردیده است توجه به جغرافیای سیاسی و علم ژئوپلتیک در بین مردم عادی جوامع نسبت به گذشته فزونی یابد.اما علم ژئوپلتیک در منطقه جنوب غربی آسیا و منطقه ای که ما در آن زندگی میکنیم به نوعی با مسائل دینی در آمیخته شده و شناخت مولفه ها اعتقاد جریان های اثر گذار نظیر گروه ها و پایگاه های مردمی با رویکرد دینی در اولوت قرار دارد.ما نیز بر آنیم تا با ان رویکرد تلفیقی به تحلیل ژئوپلتیک جهان و خاورمیانه بپردازیم.

ترکیه جدید: ترکیۀ مردم سالار


هرگاه در دنیا صحبت از کودتای نظای نظامی شده است ، تحلیلگران بر لزوم وجود یک ارتش قدرتمند که جدای از بدنه قوه مجریه در حال فعالیت است ازعان داشته اند. ترکیه و مصر کشورهایی بوده اند که کودتای نظامی از سابقه نسبتا عمیقی در این کشورها برخوردار است. ارتشهای این ممالک عموما دخیل در امور اقتصادی بوده اند و در کارنامه خود سوابق درخشانی از فعالیت های اقتصادی ثبت کرده اند.ارتش مصر از دیرباز مستقیما از خزانه داری امریکا تغیه مالی و تسلیحاتی کرده است و ارتش ترکیه نیز از یک کاپیتالیسم درون سازمانی برخوردار بوده است.همین طور ارتش پهلوی که همچون ارتش مصر وابسته به خزانه داری ایالات متحده بوده است. لذا چنین ارتش هایی همیشه از توانایی برای کودتای نظامی برخوردار بوده اند.این در حالی است که در هیچ یکی از کشورهای اروپایی شاهد چنین ارگان های قدرتمند نظامی نبوده ایم.

ترکیه نیز مدتها در تلاش است تا مقبولیت اتحادیه اروپا برای عضویت در این اتحادیه را کسب کند و یکی از شرایط اتحادیه اروپا برای پذیرش ترکیه در این مجمع کاهش اقتدار نظامیان در این کشور بوده است. لذا با روی کار آمدن عبدالله گل و بعدها استقرار حزب عدالت و توسعه، تلاشهایی جدی صورت گرفت تا اقتدار نظامیان ترک در امور سیاسی و اقتصادی کاهش یابد که این روند تا امروز ادامه دارد. لازم به ذکر است اگر شروط اتحادیه اروپا برای ترکیه سودی نداشته است حداقل توانسته است تاکنون یک نظام متعادل سیاسی بر اساس مردم سالاری در این کشور را شکل دهد.

شکست کودتای نظامی ظرف کمتر از15ساعت در آنکارا و استامبول نشان داد که ترکیه دیگر کشوری نیست که کودتای نظامی بتواند در ساختار سیاسی این کشور موثر واقع شود. از طرفی باید به این مسئله ازعان کرد که حزب عدالت و توسعه موفقیت های قابل توجهی در اجرای طرح کاهش اقتدار نظامیان در ترکیه انجام داده است به نحوی که میتوان به جرعت بیان داشت که عصر کودتای نظامی در ترکیه به سر آمد است.

از طرفی آنچه در ترکیه رخ داد نشان داد که نه دولت در اعمال قدرت مطلق عمل میکند و نه ارتش و این تنها مردم هستند که با حضور در خیابانها تعیین کننده سرنوشت خود و کشور خودشان شده اند. این در حالی است که این روند در مصر دقیقا متفاوت از ترکیه است.

اما در خصوص کودتای صورت گرفته در ترکیه باید بگوییم علیرغم آن که اردوغان رغیبان متعددی دارد که چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ سیاسی با آنها درگیر است و در تلاش است تا آن احزاب را سر جای خودشان بنشاند اما بسیار بعید است که این احزاب در تلاش برای اجرای کودتای ضد دولتی باشند. زیرا از طرفی احزاب در ترکیه قدرت کودتا ندارند و اگر کودتایی بخواهد صورت بگیرد لاجرم باید ارتش در آن دخیل باشد. پس اگر حزبی هم بخواهد کودتا کند قطعا باید با بخشی از بدنه ارتش اصطکاک سیاسی پیدا کند. از طرف دیگر احزاب مخالف عدالت و توسعه بغیر از کردها قائل به دموکراسی هستند و بعید به نظر میرسد که بخواهند دموکراسی را فدای اغراض حزبی خود نمایند به فرض که چنین انگیزه ای هم داشته باشند رهبران آنها غالبا پراگماتیست های محافظه کار هستند. اما این سخنان بدین معنا نیست که اختلاف اردوغان با برخی رهبران مذهبی و سیاسی ترکیه دخلی به کودتا نداشته باشد. قطعا کودتای صورت گرفته محصول عوامل داخلی و خارجی بوده است. قطعا کودتاچیان با مشاهده این اختلافات داخلی  بر این عقیده بوده اند که ساختار سیاسی ترکیه از هم متلاشی شده است و فرصت مناسبی برای کودتا بوجود آمده است. به لحاظ سیاسی نیز رفتارهای نامناسب اردوغان در سوریه این تلقی را برای کودتاچیان خلق کرده که مردم دموکراسی و امنیت کشورشان را فدای مخالفتهای خود با سیاست های ضدسوری اردوغان خواهند کرد.

نکته مهمتر آن است که کودتاچیان برای اولین بار با اعمال قدرت مردمی مواجه شدند. یعنی یک عنصر اجتماعی که تاکنون مشابه آن در ترکیه مشاهده نشده بود به صحنه آمد و نشان داد که همه چیز را در کنترل خود دارد و این خود یک غافلگیری اجتماعی برای دولت، کودتاچیان، ارتش و احزاب سیاسی ترک است و از این پس به اصلی برای تنظیم روابط احزاب با مردم بدل خواهد شد.

موفقیت حزب عدالت و توسعه در خاموش کردن آتش کودتا را باید ناشی از دو مقوله عنوان کرد:

الف- ترکیه از نظام سنتی فاصله گرفته است: با روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه، مبارزات جدی ضد ابتذال و فساد سیاسی صورت گرفته است و اصلاحات جدی و سودمندی در این راستا اجرایی شده که از طرفی حقوق قانونی احزاب به رسمیت شناخته شده و از طرف دیگر اقتدار برخی عناصر لاییک و اقتدارگرا رو به زوال نهاده است که نتیجه آن را باید در عدم موفقیت کودتای اخیر عنوان کرد. بنابراین ترکیه به لحاظ ماهیتی شاهد تحولات جدی بوده است.

ب- حمایت های مردمی: قطعا این حجم از حمایت مردی را نمیتوان خلاف دیدگاه بسیاری از تحلیلگران نوعی پوپولیسم اجتماعی توصیف نمود. زیرا پوپولیسم همیشه در مواقع کودتا امتحان خود را پس داده است و همیشه با شکستهایی جدی مواجه شده است که نمونه آن را میتوان در کودتای نظامیان مصر علیه دولت محمدمرسی مشاهده کرد. حضور اغشار مختلف مردمی در شهرها و حمایت از امنیت و دموکراسی در خیابانهای انکارا و استامبول نشان دهنده تطور اجتماعی جامعه ی ترکیه است. البته نمیتوان این حمایت مردمی را صددرصد ناشی از عملکرد دولت اردوغان دانست. چرا که حزب عدالت و توسعه اشتباهات بزرگ سیاسی مرتکب شده است و اساسا همین مقوله است که کودتاچیان را به فکر کودتا انداخته است. لذا بیش از آن که این حمایت را ناشی از عملکرد دولت بدانیم باید آن را نشان  از پایان دوران کودتا در ترکیه تلقی کنیم. امروز دورانی است که ترکها دیگر کودتای نظامی در کشورشان را بر نمیتابند زیرا به چشم خود شاهد کاهش قدرت ارتش بوده اند و قصد ندارند که به عقب بازگردند.

آنچه ایران را در منطقه تهدید میکند...


به اعتراف بسیاری از تحلیلگران داخلی و خارجی و اپوزوسیون، شرایط زمانی و منظقه ای اوضاع را به گونه ای رقم زنده است که ایران در جایگاهی واقع گردد که در طول 200سال پیش در این جایگاه اعمال قدرتی نکرده است.سقوط طالبان در افغانستان، سقوط دولت صدام حسین در عراق، ناتوانی حزب بعث سوریه و شکست های پیاپی امریکا عراق و شکست اروپا در افغانستان و پیش از آنها فروپاشی شوروی و توقف نفوذ روز افزون مارکسیست در خاورمیانه و در میان کردها و از بعد قطب بندی ها، وجود سایه جنگ بر سر اسراییل همه وارد مذکور از عواملی هستند که فرصت هایی را برای رهبران ایران بوجود آورده اند تا در این موقعیت مناسب به توسعه نفوذ خود در منطقه بپردازند. جریانی که رهبران ایران همواره از آن بعنوان استمداد به ملتهای عرب و تقویت مبارزه با دولت های استعمارگر نام میبرند.این روند تهدیدها و فرصت هایی را در پیش روی ایران خواهد داشت. فرصت هایی بسیار کم نظیر و نادر و تهدید هایی بسیار خطرناک که باید به درستی آنها را شناخت.در این نوشتار در تلاشیم تا بطور کلی این تهدیدات را بیان داریم.
اوضاع امنیتی در خاورمیانه در طول سالهای اخیر به گونه ای رقم خورده است که در حال حاضر هیچ کدام از دول منطقه ای و فرامنطقه ای حتی ایالات متحده امریکا قادر به کنترل آن نیستند و این مسئله میتواند آینده ای نامعلوم را برای منطقه به دنبال داشته باشد. اگر توجه خودمان را در این تحلیل متوجه کشور ایران کنیم باید بگویم غالب کشورهای همسایه ایران یا به لحاظ سیاسی هم جهت با ایران نیستند یا اگر هم متحد ایران باشند تا گردن در منجلات بحران های امنیت گرفتاراند و این مسئله میتواند به منزله خطری امنیتی برای ایران تلقی شود.از این رو لازم است تا تدابیر امنیتی کافی در مرزها اجرا گردد و در داخل نیز این امنیت تامین شود تا در این شرایط بی ثبات کنونی بتوان این ثبات داخلی را حفظ نمود.
تهدید دیگر را باید ناشی از شرایط سیاسی در منطقه دانست. ظهور گروه های تروریستی متنوع از افریقا تا شمال شرقی بلاد اسلامی در افغانستان بر اساس ایدئولوژی های نژادی و دینی توانسته است جنگ های مذهبی را در عراق و سوریه و پاکستان و جنگ های نژادی را در لیبی و افریقا و جنگهای منفعت جویانه را افغانستان تقویت سازد. جنگهای مذهبی به نحوی متوجه ایران خواهد شد به گونه ای که گروه های شیعی در عراق که مورد حمایت ایران قرار دارند در حال نبرد با داعش هستند.از طرفی شیعیان لبنان و شیعیان افغان در سوریه در حال نبرد با تروریست های سلفی و سنی های تندرو در سوریه به پیروزی های چشم گیری دست یافته اند که از نظر محور غربی عربی این گروه ها رابطه مستقیم با جمهوری اسلامی ایران دارند.به لحاظ نژادی هم همواره سخن از عربیت و عجمیت در اظهارات رهبران گروه های مختلف تند رو بوده است تا به این واسطه بتوانند هم عرب را ضد ایران بسیج کنند و هم بین ایران و متحدانش در عراق فاصله بیندازند. در جنگهای منفعت جویانه افغانستان نیز ایران بعنوان یک قدرت منطقه ای شناخته میشود که بالاخره باید با آن روبرو شد. در هر زمان و در هر مکان.
طی سالهای اخیر مصر از رهبری جهان عرب به حاشیه رانده شده است و رسما پس از سقوط مبارک و مرسی در مصر و روی کار آمدن مسک سلمان سعودی در عربستان، ریاض جای قاهره را گرفته است. اما امروز تل آویو و ریاض که در مسئله توافق هسته ای امریکا با ایران از دولت اوباما خشمگین هستند بر پایه اهداف مشترک خود در منطقه تصمیم به اتحاد در مقابل ایران را گرفته اند. دولت باراک اوباما از طرفی تاکنون نتوانسته است پروژه رابطه با ایران را به درستی به پیش ببرد و اکنون به دنبال قرار گرفتن ایالات متحده در تب و تاب انتخاباتی در انزوای سیاسی قرار گرفته است و کارایی لازم را برای اعمال قدرت در خصوص ایران ندارد. از طرفی دیگر ایران نیز اعلام کرده است که نسبت به امریکا بی اعتماد است. از این رو آینده روابط ایران و امریکا نیز چندان معلوم نیست. لذا همه این مسائل توانسته است ریاض و تل آویو را آزادانه و بدون ترس از امریکا با هم متحد سازد تا این دو دولت کمر به نابودی اهداف ایران ببندند و ایران را در منطقه منزوی سازند. لذا اهدافی که رقبای ایران در منطقه دنبال میکنند هدفی است که در آینده منجر به ازمحلال سیاسی ایران و دست برداشتن ایران از منافعش در منطقه گردد. اما ایران تاکنون نخواسته است تا از منافع و حدودش در منطقه عقب نشینی کند.لذا این رقابت ها میتواند خطرات امنیتی را به دنبال داشته باشد که باید به خوبی متوجه آن بود.
اصلی ترین مسئله ای که ایران را تهدید میکند تلاشهای محور ریاض تل آویو است. ریاض با متحد ساختن کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در تلاش است تا زمینه نفوذ بیشتر در امریکا و حمایت از نامزد های انتخاباتی امریکا از جمله کلینتون، رییس جمهور آینده امریکا را با خود همراه سازد تا پس از پایان دوره اوباما بتواند راحت تر امریکا را به دوره جدیدی از تقابل با ایران وارد سازد.

تحلیل رویکرد مطبوعات در دولت اصلاحات

پس از پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات دوم خرداد 75 و تشکیل دولت جدید،سند اصلاحات رسما به دست رییس جمهور خاتمی کلید میخورد.این سند که بخش اعظم اجرای آن بخشی از مسئولیت های اصلی وزارت فرهنگ و ارشاد است،توسط مهاجرانی وزیر فرهنگ تعقیب میگردد.بخشی از این مسوولیت ها،در زمینه مطبوعات کلید خورده بود که وزارت فرهنگ و ارشاد در تلاش بود تا با ورود روزنامه نگاران و تهیه کنندگان نشریات و نویسندگان نوگرا به صحنه،گفتمان اصلاحات را تقویت کرده و اهدافی که خاتمی و البته جامعه به دنبال آن بود را در چهارچوب قانون اساسی بر نظام فرهنگی حاکم بر جامعه اعمال نماید.از این رو مهاجرانی مجوز ورود نشریات فراوانی را به بازار مطبوعات صادر کرد و به یک باره فضای رقابتی شدیدی میان جریان ها و گروه های فرهنگی در عرصه مطبوعات پدیدار گشت.این در حالی بود که نیروهای غیر ارزشی،با هدف شکستن ابهت قانون اساسی پا به میدان نهاده بودند و این قانون شکنی ها که همواره با سکوت وزارت ارشاد مواجه میشد به وضوح در مقالات منتشره در روزنامه های حامی اصلاحات نگاشته میشد میتوان دریافت که متاسفانه این امر موجب تضعیف و خود باختگی نیروهای ارزشی گردید و این نیروهای ارزشی به جای تلاش برای ابقا در عرصه مطبوعاتی کشور، به حاشیه رانده شدند.شاید در آن زمان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تحلیل درستی از نتایج آزادی مدیریت نشده مطبوعات نداشت و حرکت زودهنگام دولت در این راستا خود نشان از یک بی تدبیری یا اجرای ابعاد یک سوء قصد طراحی شده داشت، شاید هم اساس مکانیزم این تلاش دولتی برای ایجاد فضای آزاد در مطبوعات، به نوعی ایجاد فضایی برای در تنگنا قرار دادن نیروهای ارزشی به شمار میرفت که از ناحیه مهاجرانی و برخی عناصر درون دولت دنبال میشد.

به هر حال این فضای باز مطبوعاتی در شرایطی ایجاد شد که پیش از این، مطبوعات در فضای خفقان آوری تنفس میکرد که این امر را باید ناشی از طابو سازی های به ظاهر قانونی در دوره چهار سال پایانی دولت سازندگی دانست. برای مثال در این دوره بسیاری از نویسندگان حتی اجازه انتقاد به سیاست های دولت و رییس جمهور و اطرافیان ایشان داده نمیشد و با خاطیان این قانون خود ساخته برخورد جدی به عمل می آمد.در دوره پایانی ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی باید این نکته را مدنظر داشت که شرایط انقلاب و نا امنی های رایج در دوره جنگ و سالهای پس از آن از کشور دور شده بود و امنیت نسبی و آرامش در کشور حکم فرما بود لذا جامعه بسیاری از فضاهای بسته انقلابی را مقبول خوذد نمیدانست و ضرورت تغییر به روشنی احساس میشد.
سید محمد خاتمی در سال 76 به ریاست جمهوری رسید اما من فکر میکنم آنچه خاتمی را به ریاست رساند،خود او نبود بلکه گفتمان اصلاحاتی بود که در آن دوران باید مطرح میشد و هر کسی آن را مطرح میکرد حتی اگر از وابسته به جامعه روحانیت مبارز یا جناج راست هم بود به قطع اکثریت رای ملت را به خود اختصاص میداد.باید گفت مردم به این مسئله فائق آمده بودند که شرایط موجود باید تغییر کند.البته این جریان فکری اصلاح جویانه در بین نخبگان نیز موجود بود اما آنچه جامعه از اصلاحات دریافت کرده بود با هر آنچه خواص و نخبگان به دنبال آن بودند تفاوت زیادی داشت.شاید خواص خواهان تغییر شرایط احزاب و اوضاع داخلی و بین حزبی بودند اما باید گفت،آنچه جامعه به دنبال آن بود و حاضر شد برای رسیدن به یک تغییر دست رد به سینه ناطق نوری بزند بسیار با ارزش تر از منافع حزبی برخی سیاسیون بود.
آنچه در دوران اصلاحات از آن بعنوان آزادی مطبوعات نام برده میشد صرفا یک جریان تحلیلگر سیاسی و فرهنگی و حتی اطلاع رسانی نبود بلکه آنچه رهبران فرهنگی اصلاحات، نخبگان و نظریه پردازان این جنبش نظیر حجاریان و تاج زاده و مهاجرانی و ابطهی در مقام مشاورت به دنبال آن بودند رسالتی بود که باید برای مطبوعات تبیین میشد تا آنها جریان اصلاحات و کلیه تاکتیک ها و استراتژی های این جریان را در همه شعون جامعه عملی و متبلور سازند.از این رو نشریات بنیادگرا با عدم شناخت کامل از مطالبات اجتماعی رو به ضعف نهادند و گفتمان اصلاحات که آمیزه ای از مطالبات اجتماعی و نظریات غربگرایانه اصلاح طلبانی بود که در تلاش بودند تا خلاء های ایدئولوژیک خود را با گفتمال لیبرالیستی پر کنند، با ابزارهای متنوع خود به میدان آمد..
در این میان عده ای نظیر کسانی که بعد ها ستاره دار نام گرفتند یا کسانی که پیش از این از جریان کیان شمرده میشدند توانستند با در هم شکستن چهارچون اصلاحات،از حدود قانون اساسی تجاوز کنند و خصارات بسیاری را بر بدنه اجتماعی کشور وارد آورند.این افراد معمولا نویسندگانی بودند که در شرایط خفقان مطبوعاتی در اواسط دهه هفتاد در حلقه های فکری "سکولار بنیان" تربیت یافته بودند و از این رو باید گفت طعمه مناسبی نیز برای سرویس های جاسوسی دشمنان گفتمان انقلاب اسلامی نیز شمرده میشدند.نه تنها این افراد مورد هدف سرویسهای جاسوسی بیگانه بودند بلکه کلیه حامیان و رهبران این جریانات فکری در دولت،مجلس یا در مراتب بالاتری از نظام نظیر قوه قضائیه در خطر این حملات فکری و شست و شوهای مغذی قرار داشتند

چند ماه پس از تشکیل دولت جدید اولین روزنامه دوم خردادی که رسما خود را وفادار به اصلاحات میدانست پا به عرصه مطبوعات گذاشت.روزنامه جامعه را افرادی پایه گزاری کردند که غالبا صاحب تفکراتی لیبرال گونه بودند و سکولاریسم را به طور واضح در مقالات خود به شریان های حیاتی جامعه تزریق کردند.این روزنامه توانست مطبوعات بزرگ جهان را متوجه خود سازد و در داخل نیز بلوایی به پا کند که گویا سایر مطبوعات در حاشیه قرار دارند و جامعه در خط اول جبهه اصلاحات در راه پیشبرد اهداف و استراتژی های گفتمان اصلاحات در تلاش و تکاپو است.

روزنامه جامعه کوشید تا با طرح سوالات و شبهات دینی و اعتقادی کلیه زیربنای دینی جامعه را دچار تزلزل نماید و راه را برای فعالیت اسلام سیاسی ببندد.در مدت فعالیت این روزنامه حجمه های فراوانی نسبت به نهاد هایی که ناظر بر اسلامیت نظام بودند نظیر سپاه پاسداران یا شورای نگهبان قانون اساسی یا حتی قوه قضائیه صورت گرفت.گویا هدفی که این جریان دنبال میکرد انحراف اصلاحات حقیقی و انحراف اصلاحات ناب انقلابی از موازین خود و تخطی به قانون اساسی شمرده میشد.
برای مثال پیش و پس از اثبات اتهام های وارده به کرباسچی شهردار تهران که یکی از عناصر دوم خردادی به حساب می آمد،این روزنامه و روزنامه های زنجیره ای وابسته به کسانی که خود را دوم خردادی نامگذاری کرده بودند به طور گسترده فضای اجتماعی خلاف آنچه از رسانه و نهاد های رسمی دولتی به مردم مخابره میشد جلوه میدادند و در تلاش بودند تا قوه قضائیه را به چالش بکشند و قضات دستگاه قضا را تحت فشار گزارده و حکم دادگاه را متاثر از فضای رسانه ای نمایند.
بازداشت شهردار تهران اقدامی بود که از ناحیه قوه قضائیه به دلیل وجود شواهدی مبنی بر اختلاص کرباسچی صورت گرفت و بازتاب های فراوانی را در خارج و داخل به دنبال داشت.به دنبال آن در یک اقدام هماهنگ که از طرف مطبوعات دوم خردادی صورت گرفت قوه قضائیه مورد اتهام شدید واقع شد.مطبوعات دوم خردادی براین عقیده بودند که قوه قضائیه در تلاش برای به انزوا کشیدن دولت و اعمال رویکرد حزبی در محاکمه کرباسچی است و گویا قصد دارد مانع تحقق شعار اصلاحات در جامعه شود.اما فعالیت زنجیره وار مطبوعات، خبر از دستی در پشت پرده میداد.عناصری که به عمد خواهان به آشوب کشیده شدن کشور بودند.همه این اقدامات در حالی صورت میگرفت که دولت خواهان ایجاد بحران در کشور نبود و همگان را به آرامش فرا میخواند تا قوه قضائیه بتواند به پرونده اختلاص کرباسچی رسیدگی نماید.همه اقدامات دولت برای آرامش اوضاء داخلی سرانجام سودمندی را دنبال نکرد و در نهایت گروه های دوم خردادی گویا خاتمی را تنها ابزار و سپر خود قرار داده بودند به هیچ وجه قصد حرف شنوی از او را نداشتند.این تنگنای بوجود آمده توسط رسانه های دوم خردادی که در راس آنها روزنامه جامعه قرار داشت کار را به جایی رساندن که جمعی از قضات قوه قضائیه در نامه ای خطاب به خاتمی این اقدام مطبوعات را یک سناریوی از پیش طراحی شده توسط یک جریان سیاسی دانستند و از او خواستند تا در مقابل این بحران بوجود آمده تصمیمی جدی اتخاذ کند.اما گویا رییس جمهور خاتمی بسیار ضعیف تر از آن بود که بتواند حتی اطرافیان خود را تحت کنترل خود در آورد و گفتمان اصلاحات را در چهارچوب قانون اساسی نگاه دارد.

همه این مسائل نشان دهنده قدرتی بود که قانون جدید مطبوعات در اختیار روزنامه ها و نشریات غیر متعهد گذاشت تا با ابزار قلم در لشکر جریانی قرار گیرند که لیدر آن جریان یعنی سید محمد خاتمی توان کنترل آن لشکر نافرمان را نداشته باشد.از این رو خاتمی را باید فرمانده ای ضعیف برای گفتمان اصلاحات دانست که دشمن در سپاهش رخنه کرده بود.این توطعه شوم در شرایطی دیگر در ماجرای تقابل مجلس پنجم و دولت بر سر استیضاح عبد الله نوری رخ نشان داد.در این شرایط مطبوعات بار دیگر فعالیت های خود را ساماندهی کردند و در اقدام مشترک و زنجیره وار حملات گسترده ای را علیه مجلس پنجم صورت دادند و تا جایی در تخریب مجلس به پیش رفتند که به وضوح میتوان پیروزی دوم خردادی ها و به اصطلاح یاران خاتمی در مجلس ششم را و آغاز عصر جدیدی از بحران در کشور را بعنوان نتیجه این اقدامات مطبوعاتی و البته زنجیره دار دانست.
گرچه دولت نمیتوانست این لشکر رسانه ای که خود عامل بوجود آمدن آن بود را تحت کنترل خود در آورد اما با این حال تا جایی که میتوانست با توقیف پی در پی روزنامه ها، سعی میکرد تا اوضاء را به سمت گفتمان اصلاحات از پیش برنامه ریزی شده سوق دهد.اما به محض توقیف یک روزنامه،روزنامه دیگری با همان رویکرد و اسم دیگری پا به عرصه میگذاشت و جسورانه تر از پیش اقدام به پبشبرد اهداف حزبی مسئولان آن و به آتش کشیدن فضای پر التهاب کشور میکرد.
از طرفی دیگر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را تحت جدی ترین فشارها قرار دادند. من فکر میکنم این اقدام که با موافقت مهاجرانی صورت پذیرفته بود،زمینه ای بود برای آنچه وزیر فرهنگ و ارشاد دولت اصلاحات آن را دنبال میکرد و آن چیزی نبود جز تغییر قانون اساسی و تلاش برای تغییر قانون مطبوعات که میتوان گفت ان عنصر خود فروخته و خائن در مواردی توانست ضربات محلکی بر ساختار اجتماعی بوجود آورد که آسیب های آن طی سالهای بعد در جریان واقعه 18 تیر و بسیاری از تشنجات دانشگاهی مشاهده شد.
باید به این موضوع ازعان کرد که آنچه کشور را در شرایط حساس آن دوران که انقلاب در خطر انحراف اساسی قرار داشت رهبری و هدایت کرد،تدبیر و رهبری مقام عظمی ولایت و از طرفی نیز حدشناسی رییس جمهور خاتمی و نزدیکی و الفت و همنشینی با ولی فقیه بود.اما با این حال استفاده ابزاری از خاتمی از ناحیه عناصر خود فروخته و سودجو و شاید هم جاسوس نظیر مصطفی تاج زاده و کلیه کسانی که تا پیش از این از نزدیکان آیت الله منتظری شمرده میشدند بسیار واضح قابل مشاهده بود.
در شرایط حساس کنونی،گرچه جریاناتی موسوم به جامعه و کیان و تحکیمی ها فعالیت به خصوصی ایفا نکرده اند اما جریانات خزنده و مورد نفوذ سرویسهای جاسوسی بیگانه در حال حرکت به سمت یک به یک اشخاص و گروه ها و حتی دستگاه های اجرایی هستند و باید به چشم بصیرت به پوستین های نگرید تا گرگ را در گله گوسفندان یافت.

یک یادداشت ویژه/عربستان، استقلال لبنان را به رسمیت نمیشناسد

ریاض تصمیم به مجازات لبنان به جرم عدم محکومیت ایران به دلیل امری که سعودی آنها دخالت ایران در کشورهای عربی میخواند گرفت.سپس از سنی های حامی خود در لبنان خواست تا به رهبری حریری علیه حزب الله وارد جنگ خونین شوند.به دنبال آن، عربستان و سه کشور عربی همسو با او و ساکن شبه جزیره، از صدور روادید برای اتباع خود برای سفر به لبنان جلوگیری کردند و در بیانیه ای رسمی اعلام کردند که باید اعراب تبعه این کشورها ،خاک لبنان را ترک کنند.

اما باید این حقیقت را پذیرفت که اعراب حاشیه خلیج فارس، به دنبال قدرت طلبی های روز افزون خود در منطقه ،از لبنان میخواهند استقلال سیاسی خود را نقض کرده و به قطب سیاسی عربستان و حامیانش بپیوندد.من فکر مکنم سعودی ها از بیرون به لبنان مینگرند و به واقع از قدرت سیاسی و نظامی حزب الله چیزی جز ایستادگی در جنگ یک ماهه در برابر اسراییل در 2006 را به خاطر ندارند.اکنون حزب الله قدرتی است که در معادلات طائفه ای لبنان بیشترین تمرکز قوا را داراست.من متعجب هستم چگونه عرب هایی که میدانند حزب الله 100هزار موشک و صدها پایگاه نظامی در لبنان به انضمام تعدادی نامعلوم از نیروی نظامی چریکی در اختیار دارد ،از دولت لبنان خواسته اند علیه حزب الله اعلان جنگ کند؟حزب الله فرماندهانی دارد که سالها اصول فرماندهی و ستاد را مطابق آخرین سطح علوم و تکنیک های فرماندهی در ایران آموخته اند و عربستان باید این نکته را بداند که اگر همه طرفداران سعد حریری هم در مقابل حزب الله مسلح شوند، نتیجه این نزاع ،تنها بی ثباتی لبنان و انحلال و نابودی قطعی المستقبل و فتنه گر شناخته شدن بسیاری از رهبران سنی در لبنان خواهد شد که کورکورانه فرمان شاهان سعودی و اربابان نفت را روی تخم چشمشان قرار داده اند.

من فکر میکنم این مسئله برای المستقبل و بسیاری از سنی های حامی عربستان خفت بار است که برای یک عذر خواهی که آن هم مورد قبول سعودی ها واقع نشد به سفارت عربستان راهی شدند تا ملتمسانه مراتب عذر خواهی خود را به شاهان شبه جزیره اعلام کنند.به نظر میرسد عربستان به راستی خود را ام القری میداند که این چنین استقلال و تمامیت ارضی لبنان را نقض کرده است.قطعا اقدامات سعودی ها در این سطح نخواهد ماند و این را باید نوعی کارت زرد ریاض به قاهره توصیف کرد.رفتار خشن سعودی نسبت به لبنانی ها و لغو ارسال کمک هایی که قرار بود از طرف عربستان آن هم بطور داوطلبانه به بیروت ارسال شود را نیز باید کارت زردی دیگر به قاهره دانست.قاهره ای که تنها نامش در ائتلاف عربی ضد یمن آمد و به واقع از هرگونه کمک نظامی،لجستیکی و حتی رسانه ای از عربستان امتناع ورزید و روابطی نسبتا عادی را با حزب الله برقرار کرد و حاضر نشد حزب الله را بعنوان یک گروه تروریستی در منطقه معرفی کند.نه تنها قاهره بلکه بسیاری دیگر از کشورهای عربی نظیر تونس و الجزایر و عمان که حاضر به همراهی با شبه جزیره در قضیه محکومیت ایران و حزب الله نیستند، مشمول اخطار غیر مستقیم ریاض خواهند بود.