هرگاه در دنیا صحبت از کودتای نظای نظامی شده است ، تحلیلگران بر لزوم وجود یک ارتش قدرتمند که جدای از بدنه قوه مجریه در حال فعالیت است ازعان داشته اند. ترکیه و مصر کشورهایی بوده اند که کودتای نظامی از سابقه نسبتا عمیقی در این کشورها برخوردار است. ارتشهای این ممالک عموما دخیل در امور اقتصادی بوده اند و در کارنامه خود سوابق درخشانی از فعالیت های اقتصادی ثبت کرده اند.ارتش مصر از دیرباز مستقیما از خزانه داری امریکا تغیه مالی و تسلیحاتی کرده است و ارتش ترکیه نیز از یک کاپیتالیسم درون سازمانی برخوردار بوده است.همین طور ارتش پهلوی که همچون ارتش مصر وابسته به خزانه داری ایالات متحده بوده است. لذا چنین ارتش هایی همیشه از توانایی برای کودتای نظامی برخوردار بوده اند.این در حالی است که در هیچ یکی از کشورهای اروپایی شاهد چنین ارگان های قدرتمند نظامی نبوده ایم.
ترکیه نیز مدتها در تلاش است تا مقبولیت اتحادیه اروپا برای عضویت در این اتحادیه را کسب کند و یکی از شرایط اتحادیه اروپا برای پذیرش ترکیه در این مجمع کاهش اقتدار نظامیان در این کشور بوده است. لذا با روی کار آمدن عبدالله گل و بعدها استقرار حزب عدالت و توسعه، تلاشهایی جدی صورت گرفت تا اقتدار نظامیان ترک در امور سیاسی و اقتصادی کاهش یابد که این روند تا امروز ادامه دارد. لازم به ذکر است اگر شروط اتحادیه اروپا برای ترکیه سودی نداشته است حداقل توانسته است تاکنون یک نظام متعادل سیاسی بر اساس مردم سالاری در این کشور را شکل دهد.
شکست کودتای نظامی ظرف کمتر از15ساعت در آنکارا و استامبول نشان داد که ترکیه دیگر کشوری نیست که کودتای نظامی بتواند در ساختار سیاسی این کشور موثر واقع شود. از طرفی باید به این مسئله ازعان کرد که حزب عدالت و توسعه موفقیت های قابل توجهی در اجرای طرح کاهش اقتدار نظامیان در ترکیه انجام داده است به نحوی که میتوان به جرعت بیان داشت که عصر کودتای نظامی در ترکیه به سر آمد است.
از طرفی آنچه در ترکیه رخ داد نشان داد که نه دولت در اعمال قدرت مطلق عمل میکند و نه ارتش و این تنها مردم هستند که با حضور در خیابانها تعیین کننده سرنوشت خود و کشور خودشان شده اند. این در حالی است که این روند در مصر دقیقا متفاوت از ترکیه است.
اما در خصوص کودتای صورت گرفته در ترکیه باید بگوییم علیرغم آن که اردوغان رغیبان متعددی دارد که چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ سیاسی با آنها درگیر است و در تلاش است تا آن احزاب را سر جای خودشان بنشاند اما بسیار بعید است که این احزاب در تلاش برای اجرای کودتای ضد دولتی باشند. زیرا از طرفی احزاب در ترکیه قدرت کودتا ندارند و اگر کودتایی بخواهد صورت بگیرد لاجرم باید ارتش در آن دخیل باشد. پس اگر حزبی هم بخواهد کودتا کند قطعا باید با بخشی از بدنه ارتش اصطکاک سیاسی پیدا کند. از طرف دیگر احزاب مخالف عدالت و توسعه بغیر از کردها قائل به دموکراسی هستند و بعید به نظر میرسد که بخواهند دموکراسی را فدای اغراض حزبی خود نمایند به فرض که چنین انگیزه ای هم داشته باشند رهبران آنها غالبا پراگماتیست های محافظه کار هستند. اما این سخنان بدین معنا نیست که اختلاف اردوغان با برخی رهبران مذهبی و سیاسی ترکیه دخلی به کودتا نداشته باشد. قطعا کودتای صورت گرفته محصول عوامل داخلی و خارجی بوده است. قطعا کودتاچیان با مشاهده این اختلافات داخلی بر این عقیده بوده اند که ساختار سیاسی ترکیه از هم متلاشی شده است و فرصت مناسبی برای کودتا بوجود آمده است. به لحاظ سیاسی نیز رفتارهای نامناسب اردوغان در سوریه این تلقی را برای کودتاچیان خلق کرده که مردم دموکراسی و امنیت کشورشان را فدای مخالفتهای خود با سیاست های ضدسوری اردوغان خواهند کرد.
نکته مهمتر آن است که کودتاچیان برای اولین بار با اعمال قدرت مردمی مواجه شدند. یعنی یک عنصر اجتماعی که تاکنون مشابه آن در ترکیه مشاهده نشده بود به صحنه آمد و نشان داد که همه چیز را در کنترل خود دارد و این خود یک غافلگیری اجتماعی برای دولت، کودتاچیان، ارتش و احزاب سیاسی ترک است و از این پس به اصلی برای تنظیم روابط احزاب با مردم بدل خواهد شد.
موفقیت حزب عدالت و توسعه در خاموش کردن آتش کودتا را باید ناشی از دو مقوله عنوان کرد:
الف- ترکیه از نظام سنتی فاصله گرفته است: با روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه، مبارزات جدی ضد ابتذال و فساد سیاسی صورت گرفته است و اصلاحات جدی و سودمندی در این راستا اجرایی شده که از طرفی حقوق قانونی احزاب به رسمیت شناخته شده و از طرف دیگر اقتدار برخی عناصر لاییک و اقتدارگرا رو به زوال نهاده است که نتیجه آن را باید در عدم موفقیت کودتای اخیر عنوان کرد. بنابراین ترکیه به لحاظ ماهیتی شاهد تحولات جدی بوده است.
ب- حمایت های مردمی: قطعا این حجم از حمایت مردی را نمیتوان خلاف دیدگاه بسیاری از تحلیلگران نوعی پوپولیسم اجتماعی توصیف نمود. زیرا پوپولیسم همیشه در مواقع کودتا امتحان خود را پس داده است و همیشه با شکستهایی جدی مواجه شده است که نمونه آن را میتوان در کودتای نظامیان مصر علیه دولت محمدمرسی مشاهده کرد. حضور اغشار مختلف مردمی در شهرها و حمایت از امنیت و دموکراسی در خیابانهای انکارا و استامبول نشان دهنده تطور اجتماعی جامعه ی ترکیه است. البته نمیتوان این حمایت مردمی را صددرصد ناشی از عملکرد دولت اردوغان دانست. چرا که حزب عدالت و توسعه اشتباهات بزرگ سیاسی مرتکب شده است و اساسا همین مقوله است که کودتاچیان را به فکر کودتا انداخته است. لذا بیش از آن که این حمایت را ناشی از عملکرد دولت بدانیم باید آن را نشان از پایان دوران کودتا در ترکیه تلقی کنیم. امروز دورانی است که ترکها دیگر کودتای نظامی در کشورشان را بر نمیتابند زیرا به چشم خود شاهد کاهش قدرت ارتش بوده اند و قصد ندارند که به عقب بازگردند.
پس از پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات دوم خرداد 75 و تشکیل دولت جدید،سند اصلاحات رسما به دست رییس جمهور خاتمی کلید میخورد.این سند که بخش اعظم اجرای آن بخشی از مسئولیت های اصلی وزارت فرهنگ و ارشاد است،توسط مهاجرانی وزیر فرهنگ تعقیب میگردد.بخشی از این مسوولیت ها،در زمینه مطبوعات کلید خورده بود که وزارت فرهنگ و ارشاد در تلاش بود تا با ورود روزنامه نگاران و تهیه کنندگان نشریات و نویسندگان نوگرا به صحنه،گفتمان اصلاحات را تقویت کرده و اهدافی که خاتمی و البته جامعه به دنبال آن بود را در چهارچوب قانون اساسی بر نظام فرهنگی حاکم بر جامعه اعمال نماید.از این رو مهاجرانی مجوز ورود نشریات فراوانی را به بازار مطبوعات صادر کرد و به یک باره فضای رقابتی شدیدی میان جریان ها و گروه های فرهنگی در عرصه مطبوعات پدیدار گشت.این در حالی بود که نیروهای غیر ارزشی،با هدف شکستن ابهت قانون اساسی پا به میدان نهاده بودند و این قانون شکنی ها که همواره با سکوت وزارت ارشاد مواجه میشد به وضوح در مقالات منتشره در روزنامه های حامی اصلاحات نگاشته میشد میتوان دریافت که متاسفانه این امر موجب تضعیف و خود باختگی نیروهای ارزشی گردید و این نیروهای ارزشی به جای تلاش برای ابقا در عرصه مطبوعاتی کشور، به حاشیه رانده شدند.شاید در آن زمان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تحلیل درستی از نتایج آزادی مدیریت نشده مطبوعات نداشت و حرکت زودهنگام دولت در این راستا خود نشان از یک بی تدبیری یا اجرای ابعاد یک سوء قصد طراحی شده داشت، شاید هم اساس مکانیزم این تلاش دولتی برای ایجاد فضای آزاد در مطبوعات، به نوعی ایجاد فضایی برای در تنگنا قرار دادن نیروهای ارزشی به شمار میرفت که از ناحیه مهاجرانی و برخی عناصر درون دولت دنبال میشد.
به هر حال این فضای باز مطبوعاتی در شرایطی ایجاد شد که پیش از این، مطبوعات در فضای خفقان آوری تنفس میکرد که این امر را باید ناشی از طابو سازی های به ظاهر قانونی در دوره چهار سال پایانی دولت سازندگی دانست. برای مثال در این دوره بسیاری از نویسندگان حتی اجازه انتقاد به سیاست های دولت و رییس جمهور و اطرافیان ایشان داده نمیشد و با خاطیان این قانون خود ساخته برخورد جدی به عمل می آمد.در دوره پایانی ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی باید این نکته را مدنظر داشت که شرایط انقلاب و نا امنی های رایج در دوره جنگ و سالهای پس از آن از کشور دور شده بود و امنیت نسبی و آرامش در کشور حکم فرما بود لذا جامعه بسیاری از فضاهای بسته انقلابی را مقبول خوذد نمیدانست و ضرورت تغییر به روشنی احساس میشد.
ریاض تصمیم به مجازات لبنان به جرم عدم محکومیت ایران به دلیل امری که سعودی آنها دخالت ایران در کشورهای عربی میخواند گرفت.سپس از سنی های حامی خود در لبنان خواست تا به رهبری حریری علیه حزب الله وارد جنگ خونین شوند.به دنبال آن، عربستان و سه کشور عربی همسو با او و ساکن شبه جزیره، از صدور روادید برای اتباع خود برای سفر به لبنان جلوگیری کردند و در بیانیه ای رسمی اعلام کردند که باید اعراب تبعه این کشورها ،خاک لبنان را ترک کنند.
اما باید این حقیقت را پذیرفت که اعراب حاشیه خلیج فارس، به دنبال قدرت طلبی های روز افزون خود در منطقه ،از لبنان میخواهند استقلال سیاسی خود را نقض کرده و به قطب سیاسی عربستان و حامیانش بپیوندد.من فکر مکنم سعودی ها از بیرون به لبنان مینگرند و به واقع از قدرت سیاسی و نظامی حزب الله چیزی جز ایستادگی در جنگ یک ماهه در برابر اسراییل در 2006 را به خاطر ندارند.اکنون حزب الله قدرتی است که در معادلات طائفه ای لبنان بیشترین تمرکز قوا را داراست.من متعجب هستم چگونه عرب هایی که میدانند حزب الله 100هزار موشک و صدها پایگاه نظامی در لبنان به انضمام تعدادی نامعلوم از نیروی نظامی چریکی در اختیار دارد ،از دولت لبنان خواسته اند علیه حزب الله اعلان جنگ کند؟حزب الله فرماندهانی دارد که سالها اصول فرماندهی و ستاد را مطابق آخرین سطح علوم و تکنیک های فرماندهی در ایران آموخته اند و عربستان باید این نکته را بداند که اگر همه طرفداران سعد حریری هم در مقابل حزب الله مسلح شوند، نتیجه این نزاع ،تنها بی ثباتی لبنان و انحلال و نابودی قطعی المستقبل و فتنه گر شناخته شدن بسیاری از رهبران سنی در لبنان خواهد شد که کورکورانه فرمان شاهان سعودی و اربابان نفت را روی تخم چشمشان قرار داده اند.
من فکر میکنم این مسئله برای المستقبل و بسیاری از سنی های حامی عربستان خفت بار است که برای یک عذر خواهی که آن هم مورد قبول سعودی ها واقع نشد به سفارت عربستان راهی شدند تا ملتمسانه مراتب عذر خواهی خود را به شاهان شبه جزیره اعلام کنند.به نظر میرسد عربستان به راستی خود را ام القری میداند که این چنین استقلال و تمامیت ارضی لبنان را نقض کرده است.قطعا اقدامات سعودی ها در این سطح نخواهد ماند و این را باید نوعی کارت زرد ریاض به قاهره توصیف کرد.رفتار خشن سعودی نسبت به لبنانی ها و لغو ارسال کمک هایی که قرار بود از طرف عربستان آن هم بطور داوطلبانه به بیروت ارسال شود را نیز باید کارت زردی دیگر به قاهره دانست.قاهره ای که تنها نامش در ائتلاف عربی ضد یمن آمد و به واقع از هرگونه کمک نظامی،لجستیکی و حتی رسانه ای از عربستان امتناع ورزید و روابطی نسبتا عادی را با حزب الله برقرار کرد و حاضر نشد حزب الله را بعنوان یک گروه تروریستی در منطقه معرفی کند.نه تنها قاهره بلکه بسیاری دیگر از کشورهای عربی نظیر تونس و الجزایر و عمان که حاضر به همراهی با شبه جزیره در قضیه محکومیت ایران و حزب الله نیستند، مشمول اخطار غیر مستقیم ریاض خواهند بود.