همیشه گفته اند زخم ها به مرور زمان خوب می شوند، فراموش می شوند، شامل مرور زمان و کهنگی می شوند...
اما نه! برخی زخم ها حتی با گذشت سالیان ِ سال هم، گویی نه شامل مرور زمان، نه فراموش و نه حتی کهنه می شود. وقتی نگاهش می کنی همچنان تازه است. با کوچکترین ضربه ای درد سراسر وجودت را درهم می نوردد...
تنها تفاوتی که با روزهای اول دارد پندار دیگران است و تصوری که از خوب شدن و فراموش شدنش دارند. و صدالبته مهارت وصف ناپذیرت در پنهان کردن این زخم و تازگی اش.
حال پس از 11 سال دیگر خوب آموخته ای چگونه در حالی که درد سراسر وجودت را فراگرفته، خم به ابرو نیاوری و تنها لبخند بزنی...
و هیچ چیز دردناک تر از این دلت را نمی شکند که گاهی برخی این سکوت و لبخند را به پای بی مهری و سنگدلی می نویسند و تو باز هم در سکوت لبخندشان می زنی و دست بر زخم، درد را با خود به غار تنهاییت می بری...
دل نوشت: می دانم که می دانی ردپای جای خالی ت، هنوز که هنوز است همچون زخمی تازه لابه لای روزگارم ورق می خورد...