یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران

ظهور و افول جریان فکری روشنفکری از نوع دکتر سروش در دانشگاه

با گذشت سالیان چندی از جنگ تحمیلی و آغاز دورانهای سازندگی و اصلاحات و دوران کنونی یعنی عصر ایستادگی پیشرفتهای چشمگیری در عرصه صنعت و تکنلوژی رخ داد که البته بسیرا قابل تحسین است.اما در این ادوار همیشه کسانی بوده اند که چه از روی جهل و چه از روی قصد یا بازیچه قرار گرفتند یا به هر نحوی خیانت خود را به ارزشهای اسلام به اثبات رسانیدند.کسانی نیز بودند که با سازش با آنها و جدی نگرفتن خطر بازگشت مارکسیست و اندیشه های سرطانی آن به دانشگاه و با ایجاد فضای باز به دور از در نظر گرفتن خطر انتشار بیماری ذهنی در جامعه تا حدودی با آنان هم قدم شدند.چنین اشخاصی در همه دوران وجود داشته اند و همه این کردار آنان نتیجه ضعف در ایمان و اعتقاد است که با ترجیه دادن فرهنگ مدرنیته بر فرهنگ پویای اسلام نمایان شد.این اشخاص که غالبا افرادی سیاسی و مذهبی بودند با ایجاد فضای باز و به دور از نظارت موجبات قدرت گرفتن این جریان شدند که اگرچه ظاهرا دانشجویی و بدون سابقه فعالیت سیاسی هدایت میشد اما در پس آن اندیشه های مارکسیستها و اسلام ستیزان با سابقه طولانی رخنه کرده بود.جریانی که با توسل به فضای باز سیاسی ایجاد شده توانسته بود اندیشه های خود را تبلیغ کند،به مرور رگه هایی در دفتر تحکیم ایجاد نمود و افرادی تحت عنوان تحریمی ها یا تحکیمی ها یا ستاره دار ها یا هر اصطلاح دیگری به رهبری مغذهای به اصطلاح روشن فکر اما پوسیده همچون اکبر کنجی و عبدالکریم سروش فعالیت های سیاسی خود را آغاز کردند.اگرچه این گروه بسیار اندک جاذبه ای چندان در میان نسل جوان نداشت اما لابی های اطلاعاتی آن در بسیاری از نشریه ها و روزنامه ها کشف میشد که حکایت از طرح مارکسیست سازی دانشگاه داشت.این گروه تا حدی پا پیش نهادند که سعی کردند با تایید صلاحیت یا رد صلاحیت وزیر کشور اصلاحات یک جنبش اجتماعی ایجاد نمایند که در آینده بتواند بسیار کار آمد تر خود را به سیستم بقبولاند و چنانچه این اتفاق نیفتاد یک جنبش اجتماعی بر علیه نظام سیاسی حاکم به راه بیفتد که اندیشه های آنها اساس چنین جنبشی را تشکیل میداد.اما ظاهرا این مغذ های مالیخولیایی راهی جز فکر کردن زیاد و خیال بافی برای تغییر آینده سیاسی کشور در پیش رو نداشتند و سعی میکردند نهایت توان خود را در تحریک دانشجویان بکار بگیرند تا به اهداف پلید خود برسند.این مقطع را میتوان زمانی دانست که جریان تحریمی ها که تنها فرهنگ و منطق آنها هوچی گری شناخته میشود سعی در سیاسی شدن نمود.
اما امروز چه شده است که چنین مغذهای روشن فکری اعتبار خود را در میان نسل جوان از دست داده اند؟
این مسئله طبیعی است که نسل جوان ارزشی برای مشتبی رفاه طلب خارج نشین قائل نمیشود.کسانی که فرار را بر قرار ترجیه دادند نمیتوانند با ایجاد جنبش های اجتماعی در ایران و هدایت آنها به سمت نزاع با حاکمیت کاری را از پیش ببرند.چرا که تجربه چندین ساله این مسئله را ثابت کرده است که تفکراتی که در امریکا و اروپا داعیه رهبری فکری و اجتماعی جمعی را بر عهده میگیرند قادر به هدایت آن نیستند.گاهی چنین آتش هایی اصلا روشن نمیشود که بخواهد کسی را بسوزاند و گاهی چنان شعله میکشد که دامنه آن خود رهبران آنها را نیز به آتش میکشد.
نتیجه:به هر حال جلوی ضرر را هر زمان بگیریم منفعت است.جریان هایی در دانشگاه با گرایشات روشنفکری فعالیت دارند که بعضا فرهنگ آنها منطق است اما غالب جریان های روشنفکری شکل گرفته در دانشگاه های ایران متاثر از فرهنگ هوچی گری هستند که این فرهنگ سرطان اندیشه شناخته میشود.یک غده سرطانی را هر زمانی که از بدنه دانشگاه جدا کنیم کاری پسندیده انجام داده ایم چرا که از طرفی جلوی انتشار یک تفکر باطل و مسموم را گرفته ایم و از طرفی فرهنگ هوچی گری که آفت دانشگاه و حوزه است را از ریشه در آورده ایم.در این صورت فضا و فرصت مباحثه گروه های فکری مختلف دانشگاه از جمله روشنفکری منطبق بر منطق استدلال فراهم میشود و میتوان این مسئله را قدمی در راستای حرکت به سمت یک نهضت عظیم فکری و فرهنگی در دانشگاه دانست که نمادی از یک دانشگاه اسلامی است.