یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران

تعریف انسانیت مقدمه ای بر جهانی شدن

تعریف انسانیت مقدمه ای بر جهانی شدن

جهانی شدن واژه ای است که آن را به مراتب زیاد از شبکه های اجتماعی و رسانه ها شنیده ایم و به نوعی در دوران معاصر کلیه ملت ها و جوامع به سرعت رو به جهانی شدن هستند و در پیشرو آن در تفکرات و فرهنگ جوامع مرزی نمیشناسد.طبق این نظریه جامعه بشری مطیع رسانه ها شده و بیشترین تاثرپذیر را بر رفتار جامعه پیدا میکند.

در دنیای امروز، مفهوم زمان، واقعا جهانی است و این احساس را در افراد ایجاد می کند که دنیا دائما در حال کوچک شدن است. این شاید پشت پرده جهانی شدن باشد.

قبل از هرگونه ایراد مباحثه ابتدا تعریف انسانیت از دیدگاه غرب باید مشخص شود.

همانطور که در ادامه بیان خواهد شد ماهیت فلسفه غرب در بعدی مطرح میشود که قابل ادراک توسط مکاتب ماتریالیسم باشد.در واقع آنچه غرب را از عالم تفکر و عقلانیت به معنای واقعی جدا میکند مکاتب ماده گرای آن است.عقلانیتی که پیرو مکاب اومانیسم و تفکرات ماده گرا باشد قادر به شناخت تمام ابعاد وجودی انسان نخواهد بود.بنابر این در تعریف انسانیت نبز نمیتواند تعریفی جامع ارائه دهد.انسان بالاتر و افزون تر از حدی است که توسط مکاتب انسان گرا و مادیات قابل شناخت باشد.آیا انسان ابعاد روحانی ندارد.طبق فلسفه غرب ابعاد روحانی انسان با روانشناسی انسانی شناخته و کشف میشود.اما به اعتقاد مکاتب اسلامی روان انسان یکی از ابعاد روحی او است و شناخت آن باز هم ملزم به شناخت معنویت به معنای واقعی است.این واقعیت هیچگاه شناخته نمیشود مگر آنکه روح انسان خود را در عالم معنویت ظاهر کند.کسی میتواند روح خود را بشناسد که از تفکرات ماده گرا را کنار گذاشته و ایدئالسم باشد.در این زمان روح او مملو از صفاتی است که از عالم معنویتی خود که خواه از الهیون باشد و خواه از مادیون دریافت کرده است.این بیانگر آن است که انسان موجودی است مجبور اما مختار.و این مغایر تعریف غرب از انسانیت است.چرا که فلسفه غرب تعالی انسان را در آن میبیند که مختار و آزاد باشد.اما غافل از آن که این آزادی تنها در بعد مادی مطرح است و عوامل مادی نیز مانع آزادی فکر بشر اند.بنابر این تعریف غرب از انسانت نمیتواند بر همه ابعاد وجودی انسان احاطه داشته باشد.طبق این سخن مکاتب اسلامی مکاتبی ایدئالیسم اند اما مکاتب علمی و اجتماعی فرهنگ غرب تماما ماتریسم و ماده گرایند.

قوانین ارائه شده توسط مکتب "سکولاریسم" و "مارکسیسم" و پیروان آنان از جمله قوانینی است که باید بازنگری گردد.

غرب ادعا میکند شیوه مدیریت جهانی در سایه صلح از قلب مکاتب فکری و مادی مارکسیسم بیرون می آید.ادعای مالکیت و سروری بر جوامع نیازمند شیوه مدیریت صحیح اجتماعی است.آیا این شیوه مدیریت در چنگال غرب است؟آیا تئوری جهانی شدن مورد پذیرش سران کشورهای جهان سوم قرار میگیرد؟آیا مدینه فاضله مسلمانان در منشور مارکسیسم ضد دینی منتشر شده است؟