چه هنگام تولید کنندگان علم دچار چالش میشوند
چه زمانی تولید کنندگان قادر به تولید علم متناسب با شرایط جامعه نیستند؟
این میتواند ناشی از دو مسئله باشد.اول این که نشاط علمی از جامعه رخت بر بسته است.برای مثال دانشگاه ها میتوان این شواهد را دید که دانشگاه ها در رقابت علمی کوشا نیستند.رقابت علمی میان علم آموزان کم شده و دچار سستی شده است.مدرسان علم نیز نمیتوانند همچون مدرسان دوران جابر ابن حیان باشند و معیشت در زندگی آنها مهمتر از علم است.یعنی اگر بدانند پولی به آنها داده نمیشود حاظر به تدریس علم نیستند.اینها همه از نشانه های کاهش نشاط علمی جامعه است.در همین راستا بازاری را در نظر بگیرید که اشتیاق رقابت بر سر جذب مشتری بسیار زیاد باشد.اگر رقابت از بازار رخت بر بندد،نه تنها نشاط رقابت از میان رفته بلکه نشاط جامعه برای خرید هم از بین رفته است.در جامعه ای که نشاط علمی از میان برود،قطعا نشاط تفکر و تعقل که دو محرکه اصلی نهضت علمی از نگاه امام صادق علیه السلام است نیز از جامعه رخت بر بسته و ذهن ها منجمد شده و سپس خالی میشوند و فساد و فحشا در جامعه امری طبیعی میشود.
البته علمی که نبودنش موجب ترویج فساد در جامعه میشود علم به غایت انسانی و علم به خود است که در اصطلاح خود شناسی نامیده میشود.علم به خود،همان علمی است که نبودنش مانع شناخت خدا و در نهایت موجب بی ارزش شدن سایر علوم میشود.
اکنون به اواخر قرن نهم باز میگردیم.پایان دوران عظمت تمدن اسلامی دورانی است شهرت فتح الفتوح در جبهه های غرب ،جامعه را در شک غرورو شادی کاذب فرو برده است.با بالا گرفتن شدت جنگ میان مسلمانان و صلیبی ها و ظهور تفکرات تکفیری و تند روی های برخی جامعه شناسان در موضوع مسیحیت و کشیده شدن مباحث سیاسی غیر علمی به مراکز علمی،برای اولین بار در این دوران بنای رفیع تولید علم ترک بر میدارد.
در این دوران تلاش برای چیرگی بر صلیبیان اروپا حاکمان عباسی را بر آن میدارد تا سیاست و حاکمیت را از قلمرو علم جدا کرده و در اختیار جریان های تند رو قرار دهند. جریان هایی که تنها هنر آنها تکفیر مسیحیان و بسیاری دیگر از مسلمانانی است که تا پیش از آن، سال در کنار هم با مروت و دوستی زیسته اند.امروز برادران خود را تکفیر میکنند.راه اجماع بر سر اندیشه ها به بن بست رسیده و خطراط بعدی در نظر گرفته نمیشوند.البته این امر تا حدودی طبیعی میباشد.چرا که بسیاری از اندیشه ها در میان مسلمانان رخوت کرده بود که اجماع بر سر آنها محال به نظر میرسید و تنها راه آن نابودی یکی از آنها بود.
همانگونه که امروز هم شاهد آن هستیم برخی تفکراتی در جهان اسلام وجود دارد که اجماع بر سر آنها به راحتی صورت نمیگیرد.از این رو نباید توقع داشت تا شیعیان بتوانند بر سر برخی اندیشه های افراطیون شیعی به توافق برسند.چه رسد به جریان های افراطی که در میان اهل سنت وجود دارد.اما میتوان بنا به سیره امام صادق عمل نمود و از جنگ و نزاع پرهیز کرد و اختلافات را تنها بر سر کلاس های درس و بحث آورد تا اندیشه ها در مقابل هم قرار گیرند و حق و باطل از هم تفکیک شوند.اگر چه ممکن است تفکیک حق از باطن صد ها سال یا حتی هزاران سال طول بکشد.
نکته ای که قابل ملاحضه است مباحث سیاسی نباید به بطن دانشگاه و مراکز علمی راه یابد.
اتفاقی که در سالهای پایانی و رکود علمی در جهان اسلام رخ داد .اینگونه است که علم دیگر از اولویت های حاکمیت زمان به شمار نمیرود.و بنا به مطالبی که در مبحث قبلی بیان شد این امر نشان از رکود علمی و انهدام کانون های علم و پراکندگی آنها در آینده ای نزدیک دارد.در این ماجرا،سیاست برخورد جریان های فکری با یکدیگر تفاوت پیدا میکند و به جای این که نماد رقابت مکاتب علمی قلمی باشد که در دست اندیشمندان آنهاست تبدیل به خنجری میشود که حتی از پست بر کمر رقیبان پیشین زده خواهد شد.به نوعی تند روی های فکری تبدیل به جمع آوری غشونی میشود که جمجمه های یکدیگر را خرد میکنند تا اندیشه هایشان یکدیگر را آزار ندهد.
علی مستاجران
92/8/11