انحطاط اسلوب تئوکراسی پاپ در اروپا
این دوران را میتوان سخت ترین دوران در اروپا دانست که مسیحیت در تنگنای تارخی قرار گرفت و متحول شد.درحقیقت میسح چهره ای نسبتا متفاوت در اروپا پیداکرد.در آن دوران به مسیحیت از دیدگاه مذهب و تکلیفی دیده شد که در زندگی مادی بشر نقشی ندارد و تنها بعد روحانی دارد و حتی در مخیله انسان گنجانده گنجانده شده است. .
شاید این زمان را میتوان دوران بروز فرهنگ غرب و جهانی شدن این فرهنگ نو دانست.فرهنگی که فرهنگ دینی در آن حاکم بود.اما نه به نام مسیح بلکه نامی جدید به خود گرفته بود.واژه ی امانیسم تنها جایگزینی بود که بر مسیحیت نهاده شد و در ابعاد گوناگون اعلام وجود کرد..
از آن پس متفکران و دانشمندان پرورانده شده در مکتب سکولاریسم ، ناخلف ترین پرچم داران علم در جهان بودند.علومی چون اخلاقیات و فقه و فلسفه که مخالف جهان بینی مسیحیت بودند.ناخلف از این رو است که کلیه علوم را در راستای اهداف پلید سرمایه داران و جامعه فئودالیسم اروپا قرار دادند و این در حالی بود که هنوز رهبران کاتولیک سلاطین اروپا شمرده میشدند و دین چهره ای سلطه گرانه به خود میگرفت و به مرور زمان از صحنه ی پابلیک و سیاست خارج میشد.چرا که حکومت دینی مسیحیان لیاقت حاکمیت غیر مستکبرانه بر آنان را نداشت و این حاکمیت باید از صحنه خارج میشد و این به آن خاطر بود که آن زمان تعالیم مسیح مطابق تمایل فئودالیسم دچار تغییر اساسی شد..
در این زمان بود تقدیر خداوند چنین مقدر گشت که این بار آخرین پیامبر خویش را از نسل ابراهیم و در سرزمین پیامبران متولد سازد.سرزمینی که ابراهیم کعبه را در آن بنا نهاده بود.سر انجام محمد(ص) از نسل ابراهیم(ع) در مکه متولد شد و چون محمد متولد شد کنگره ی پولادین دو امپراطوری قدرتمند ایرا ن و روم( کسرا و روم)بر لرزه افتار و پیامبری که هزاران پیامبر وعده ی آمدنش را میدادند چشم خویش به دنیایی نهاد خود مصلح آن بود محمد (صل الله علیه و اله)همان موعود مسیح بود.مردی که حضرت مسیح(علیه السلام) وعده ی آمدنش را داده بود..
اکنون به مبحث اول باز میگردیم تا فرهنگ اسلام را از غرب تفکیک کنیم.
آنچه فرهنگ اسلام را از فرهنگ غرب متمایز میسازد اختلاف این دو فرهنگ بر سر ایدئولژی موجودیت خلق است که در تعریف انسانیت منعکس میشود.و اینجا تفاوت عمده ی غرب و مسیحیت آشکار میشود.
اسلام در کلام متفکران و صاحب نظران دین هیچگاه در مقابل مسیحیت اعلام وجود نمیکند بلکه اسلامیت و مسیحیت همواره در کنار هم قرار گرفته اند.نقطه ی مقابل اسلام،فرهنگ سکولار غرب است که موجودیت انسان را زیر سوال میبرد.
در اینجا سوالاتی مطرح میشود که:
*آیا غرب ایده ای غیر متافیزیک در خصوص تعریف انسانیت ارائه میکند؟
*تعریف انسانیت از منظر غرب بر گرفته از مکتب امانیسم و فرد گرایی است؟
*آیا سکولاریسم غرب در مقابل اسلام اعلام موجودیت کرده است؟
اینها سوالاتی است که پاسخ آنها در مکاتب ماتریالیسم غرب و ایئالیسم اسلام به عنوان نظریه کاملا اثبات شده است.
به اعتقاد نظریه پردازان مسلمان علوم زاییده ی اسلام برگرفته از فرهنگ توحیدی و الهی است و بر همه ی جنبه های مادی و معنوی و فردی و اجتماعی زندگی بشر احاطه دارد.همانگونه که دین اسلام دینی کامل است.پس این علوم،علومی کامل و صحیح و به دور از خرافه و کذب در تاریخ علم درخشش میکند.