حساسیت تعاملات بین فرهنگی
وابستگی علمی به غرب نتیجه ای جز تبدیل شدن علم و دستاورد های جهان غرب به منبع تغذیه و پروار شدن و آماده خوری جامعه نخواهد شد.جدای از عادت دادن جامعه به مصرف و عدم تولید،موجب نابودی بسیاری از منابع معنوی و فکری جامعه خواهد شد و جامعه تبدیل به مرده ای متحرک میشود که روح پویا و تفکر اسلامی از آن رخت بر می بندد.همان چیزی که امروزه در اقسان نقاط جهان شاهد آن هستیم.همه این موارد گاه به صحنه سیاسی هم لشکر کشی میکند و امپریالیسم شکل میگیرد که از حیطه بحث ما خارج است.اما مقصود آن است که این شیوه نه تنها از ابعاد فکری و نظری عبور میکند بلکه مرزهای سیاسی را هم در هم میشکند و شعار توسعه را محور همه اقدامات خود قرار میدهد تا پدیده ای به نام امپریالیسم بوجود بیاید.
درواقع ما با یک جهان فرهنگی روبرو هستیم که آنچه از تعامل فرهنگی در نظر دارد سلطه بی حد و حصر فرهنگ خویش بر ملت هاست.در حالی که این شیوه نوعی تهاجم است و کمتر کسی نام تعامل فرهنگی را بر آن میگذارد.در جهان امروز شیوه های تعامل با فرهنگ ها از ناحیه هر فرهنگی چه فرهنگ اسلامی باشد و اسلام امریکایی ،چه فرهنگ سرمایه داری باشد بسیار متفاوت و البته هوشمندانه است.شاید اگر کتب دردمندان فرهنگ و تمدن ایران در عصر مشروطه نظیر آثار و مقالات مرحوم مدرس یا جلال ال احمد را به دقت مطالعه کنید خواهید دانست آنچه از آن بعنوان خطر اجتماعی یا تهاجم فرهنگی یا از خود بیگانگی فرهنگی یاد میشود ناشی از تحصیل جوانان در دانشگاه های بزرگ اروپا و مخصوصا فرانسه بوده است.البته برخی نیز دست به کار شدند و شیوه هایی را برای خلاصی از این وابستگی ارائه نمودند.برای نمونه در چند دوره قبل از مشروطه امیرکبیر خواست که با دعوت اساتید برجسته دانشگاه های بزرگ جهان به ایران،مانع از خروج سرمای همه جوانان به خارج از ایران شود.یا در جهت تحقق این آرمان مدارس زیادی را تاسیس نمود که موجب تربیت دانشمندان و صاحب نظران برجسته ای در تاریخ ایران شد.البته در دوره مشروطه نیز نظریاتی مشابه این نظر داده شد منتها هیچگاه به آن اهمیت چندانی داده نشد.چرا که فرهنگ غرب و جاذبه های مادی آن چنان منافذ و خلا های موجود در فرهنگ ایران که ناشی از عدم اقدامات فرهنگی و سستی روحانیت و فعالان فرهنگی بود را پر کرد و بر جنبه های مختلف زندگی ایرانیان تاثیر گذاشت و مقدمه سلطه رضاخانی را فراهم آورد.این شیوه ای بود که تا یک قرن پیش از آن در جهت تهاجم فرهنگی بهره برده شد.اما امروز با جود گسترش ارتباطات و اینترنت دیگر نیازی به حضور فیزیکی جوانان بر سر کلاسهای درس نیست.بلکه کلاسهای درس در خانه های ما هستند و هرزمان که بخواهیم میتوانیم از علم روز بهره ببریم و این امری مثبت است چنانچه در جهت توسعه علمی و البته تولید علم و فرهنگ صرف شود که این خود از خدمات ارزنده فرهنگ غرب به فرهنگ ایرانی است.اما مسئله اینجاست که فرهنگ مردم ایران فرهنگ ایرانی اسلامی محسوب میشود.قبلا نیز گفتیم که تاثیر فرهنگ ایرانی بر فرهنگ اسلامی امری غلط است و زمینه انحطاط فرهنگ را فراهم می آورد.چرا که سنت های کهن هیچگاه پویایی کافی را ندارند.این در حالی است که فرهنگ الهی کاملا فرهنگی پویا و با دوام است و سنت ها مانع رشد و پویایی فرهنگ الهی میشوند.از این رو لازم است نخبگان این مسئله را درک کنند که فرهنگ ایرانی امری نسبی است و ممکن است در تعامل با فرهنگ غرب کاملا دگرگون گردد و یا چیزی از آن باقی نماند.زیرا وحی منزلی در کار نیست که فرهنگ ایرانی و ملی مایه سعادت بشر است.فرهنگ ملی ما میتواند به طور کلی دگر گون شود اما به هرحال در تعامل با فرهنگ اسلامی صورت واحدی پیدا میکند و زمینه گسترش و پویایی هر دو فرهنگ یعنی فرهنگ ملی و فرهنگ دینی را فراهم میکند.بنابر این این مسئله روشن میشود که تلاش برای حفظ فرهنگ ملی مثل انجام مراسم عید نوروز یا سنتهای ایرانیان در جشن های عروسی که امروزه جنبه تشریفاتی دارد چندان لزومی ندارد.همه اینها از محاسن تعامل فرهنگی است.اما انجام اعمالی جز این روش در نحوه تعامل فرهنگی،موجب عدم وصول یک نهضت علمی به موقیت میشود و گاهی نیز همان توان بالقوه را نیز از تن جامعه خارج میکند و تقریبا توانی برای ادامه راه باقی نمیگذارد و این بهترین فرصت برای ورود فرهنگ مهاجم به بدنه جامعه است.
آنچه بیان شد از مهم ترین تاثیر تعاملات فرهنگی بر فرهنگ ها بود که خود زمینه ساز یک انقلاب علمی به شمار میرود که اگر به درستی مدیریت نشود به یک وابستگی فرهنگی بدل میشود که نتایج آن از مرزهای سیاسی فراتر خواهد رفت و موجبات سلطه سیاسی را علاوه بر سلطه فرهنگی را فراهم مینماید.از این رو لازم است متخصصان علم انسانی این مسئله را به خوبی درک کنند و در راستای گزینش فرهنگ غرب و جایگزینی آن در جایگاه برخی فرهنگ های ملی اقدام کنند و نیز به درک بالایی از حساسیت جایگزینی فرهنگ صحیح به فرهنگ غلط برسند تا به فرهنگ دینی بعنوان روح جامعه دینی در جریان تعامل فرهنگی صدمه ای وارد نیاید و جایگزینی تنها متوجه فرهنگ ملی باشد تا زمینه بقا و پویایی فرهنگ جامعه را فراهم نماید.