یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران

عقب افتادگی نظام اندیشه و تعقل


 عقب افتادگی یک نظام فکری که در بطن جامعه ایجاد شده است از جامعه آماری دلیل اصلی شکست نهضت های تولید علم در جهان اسلام بوده است.نسبت نظام فکری یک جامعه به خود آن جامعه همان نسبت بدن انسان به خون است.
در صورتی که یک نظام فکری از هدایت جامعه در هر زمینه ای باز بماند و خود را عاجز جلوه دهد یا واقعا نتواند چشم انداز مشخصی برای حرکت جامعه در نظر بگیرد و راهکار خاصی برای رسیدن به هدف ارائه دهد در این صورت هر دو نابود میشوند.نظام فکری آنقدر کهنه و عقب افتاده میشود که خود به خود فراموش و ترد میشود و جامعه هم مانند یک کشتی بدون ناخدا و بدون راهنما در اقیانوس مواج اندیشه ها خود را به باد فنا خواهد داد.
اما سوال اصلی اینجاست که دلیل عقب افتادگی یک نظام فکری منسجم که تا پیش از این متولد بطن جامعه و فرهنگ بود و خود را کاملا با شرایط جدید هماهنگ میساخت چه میتواند باشد؟

 

 

آیا منابع فکری رو به زوال و اتمام رفته اند؟آیا اصلا ممکن است تفکر رو به زوال برود و تمام شود؟آیا تفکر تاریخ انقضا دارد؟یا دلیل دیگری پشت این جریان پیش آمده قرار دارد؟
ابتدا با یک مقدمه به سراغ پاسخ میرویم.
فرض کنید جامعه ای وجود دارد که درصد بسیاری از آنها نیروی مصرف کننده هستند و تنها درصد کمی تولید کننده وجود دارد.در واقع جامعه آماری که اکنون مورد بحث قرار میدهیم دارای شاخص جمعیتی پیری است.این پیری جمعیت دو تاثیر اساسی بر جامعه میگذارد.اول این که نشاط کار و خود باوری از جامعه رخت بر میبندد.به مرور نسل جوان به نسلی تبدیل میشوند که تنها روبات وار برای بدست آوردن سرمایه و گردش زندگی شخصی تلاش میکنند.
هرکس به مقدار کمی با زندگی دانشمندان عصر رنسانس اسلامی یا حتی رنسانس اروپا آشنایی داشته باشد به راحتی میتوان ارتباط این موضوع را با موضوع قبلی پیدا کند.جامعه ی دانشمندان عصر رنسانس جامعه ای است که از علم کسب در آمد نمیکند.یک قصاب به یکی از بزرگترین اطبای جهان تبدیل میشود در حالی که از آموختن علم به دیگران و تدریس کسب در آمد نمیکند.دیگری عطار است اما اندیشه های فلسفی او باب علم فلسفه و کلام را برای فلاسفه دوران های بعد باز میکند.و بسیاری دیگر که علم را اصل میدانند و کسب در آمد و گردش زندگی دنیا را فرع.جامعه ای که خود را برای یک نهضت بزرگ علمی و فرهنگی آماده میکند باید این نکته را در نظر بگیرد که تولید علم تنها در صورتی رخ میدهد که علم در اولویت باشد نه معیشت و زندگی دنیا.این یک اصل مهم در تولید علم محسوب میشود.
به سراغ بحث اصلی باز میگردیم.پس در جامعه ای که جمعیت تولید کننده آن کمتر از مصرف کننده است نشاطی برای تولید علم ندارد.اما نکته دومی هم وجود دارد و آن این است که جامعه ای با شاخص جمعیتی پیر در تامین نیاز کل جامعه با مشکلاتی مواجه میشود و در اینجا خلا حس میشود که بیانگر این مسئله است تولید کننده از تامین نیاز جمعیت کثیر مصرف کننده عاجر مانده است.
در جامعه ای که تولید علم دچار رخوت و سستی و عقب افتادگی میشود نیز همین گونه است.در این جامعه تولید کنندگان علم قادر به تامین نیاز فکری جامعه نیستند.