جهانی شدن و پلورالیسم دینی دو ابزار استعمار نوین
طی چند قرن اخیر و به دنبال تکامل تدریجی فرهنگ غرب،رهبران این نگرش در صدد بوده اند تا ضمن تحمیل عقاید و کردار خود بر سایر ملل،به تدریج زمینه انحطاط سایر فرهنگ ها را در یک بازه زمانی خاص فراهم آورند.به دنبال اثبات این مدعا نظری بر تاریخ استعمار خواهیم افکند.
در برسی تاریخی،رفتار استعمارگران اروپایی تا پیش از جنگ جهانی اول که به استقلال تدریجی مستعمرات آنها در آسیا و افریقا و امریکای لاتین انجامید نوعی توسعه طلبی فرهنگی مشاهده شده است.گویا در آن زمان اروپاییان تنها منابع مادی ملتها را مورد هدف قرار نداده بودند بلکه باید به طور کلی گفت آنها تاکنون از هیچ تلاشی برای جهانی کردن فرهنگ خود به شیوه زور و اسلحه خود داری ننموده اند.انگلستان پس از استعمار هندوستان،زبان خود را در این کشور تبلیغ نمود به گونه ای که تا سالهای پس از الغای وزارت خانه هندوستان در انگلیس،زبان لاتین بعنوان ادبیات رسمی این کشور شناخته میشد.هم اکنون نیز بسیاری از مردم هندوستان از زبان لاتین استفاده میکنند و حتی در نوشتار روز مره هم زبان هندی را در قالب حروف لاتین مورد استفاده قرار میدهند.
مشابه این وضعیت در مستعمرات سایر کشورها نظیر فرانسه موجود است.بسیاری از کشورهای افریقایی هم اکنون از حروف لاتین در نوشتار معمولی خود استفاده میکنند و حتی در برخی از آنها هم زبان انگلیسی لاتین بعنوان زبان رسمی آن کشورها شناخته میشود.کشورهایی نظیر روسیه،فرانسه و انگلیس و در برخی موارد هم آلمان از جمله کشورهای استعمارگری بودند که زبان آنها به مدد استعمار،در اقسان نقاط زمین و در میان ملتهای مختلف کاربرد ویژه ای دارد.به گونه ای باید اعتراف کرد برخی از جوانان هندی و افریقایی،زبانهای اروپایی را حتی بهتر از زبان مادری خود می آموختند و به آن افتخار میکردند.
اما بیایید امروز با این نگرش به میان ملتها برویم و واکنش آنها را مورد تحلیل قرار دهیم.با گذشت زمان و تولد اذهان فعال و اثر گذار در جوامع تحت استعمار دیروز،جنبشی در جال شکل گیری است که در آینده جریان ترجمه را دو سویه خواهد کرد.البته این روند تنها در زبان و ادبیات جوامل صادق نیست بلکه در کلیه شعون فرهنگی ملل مختلف واقع شده است.اگر به نحوه مسیحی سازی کشورهای جهان توجه نماییم به این باور میرسیم که ملتهایی که تا پیش از انقلاب صنعتی اروپا پیرو دینی غیر از اسلام و مسیحیت و یهود بوده اند،به سرعت در مقابل گرایش به مسیحیت بدون واکنش ایستادند و مسیحی شدند.این رویکرد کشورهای اروپایی توانست تا حدود زیادی ملتهای غیر اروپایی و غیر غربی را به جریان غرب نزدیک سازد و یک همگرایی واقعی در میان ملتهای پیرو دین مسیح بوجود آورد.درواقع ترویج مسیحیت در هند و چین و ژاپن و روسیه و کشورهای افریقایی به دو هدف صورت گرفت.اما گرچه اروپاییان در پیاده سازی این پروژه در کشورهای اسلامی خاورمیانه و جنوب شرق آسیا موفق نبودند اما به مرور توانستند اسلام سازش و تسلیم را جایگزین اسلام نبوی و اسلام اصیل کرده و به این گونه مسلمانان لیبرال در جامعه علمی کشورهای مسلمان ازجمله مصر و سوریه و ایران و پاکستان جایگاه بالایی بدست آوردند.
اولین هدف از این روند،ایجاد بستری برای همگرایی ملتهای پیرو دین مسیح و درنهایت پیاده سازی طرح غربی سازی جهان یا همان پروژه جهانی سازی بود.اروپاییان به نوعی شالوده ای از باورهای مذهبی را بعنوان بستری برای رسیدن به باورهای خویش بوجود آوردند که مراحل بعدی آن طی سالهای کنونی تداوم یافت و در سالهای آینده نیز با شیوه های گوناگون و با اهداف کوتاه مدت و بلند مدت ادامه خواهد داشت.
دومین هدفی که اروپاییان و رهبران آنها از این طرح دنبال نمود اند،نوعی تقابل و لشکر کشی در مقابل فرهنگ هایی است که آینده و موجودیت رویکرد دنیوی غرب را با چالش مواجه خواهد نمود که تاکنون اساسی ترین آن،فرهنگ اسلامی بوده است.من بر این عقیده هستم که دنیا هیچگاه مذهب را دور نخواهد انداخت و در بدترین شرایط از آن بعنوان حربه ای برای رسیدن به هداف و اقراض خود بهره خواهد جست.حقیقتی که غرب به درستی آن را درک کرده است اما شوروی کمونیستی نتوانست به درک درستی از آن برسد و مزمحل شد.بنابراین جنگ های مذهبی هیچگاه تمامی ندارد مگر آن که ملتها مفهوم وحدت در عین کثرت را به درستی درک کنند.
آنچه غرب از آن بعنوان جهانی سازی از آن سخن میراند پروژه ای جدید نیست بلکه ترغیب متفکران و رهبران ملتها به برپایی طرح های مشابه است تا به واسطه جهانی سازی این عنوان با نامهایی مثل گفت و گوی تمدن ها یا مدیریت جهانی به ارزیابی خلقیات رهبران و حاکمان کشورها بپردازد تا بتواند به درستی اهداف و اغراض خود را پیاده سازی نماید.آنچه سید محمد خاتمی از آن بعنوان گفت و گوی تمدن ها نام برد طرحی بود که از پس از انقلاب صنعتی اروپا با رویکردها و شیوه های گوناگون در عین هدف یکسان آغاز شده بود.گرچه شاید عده ای آنها را معارض با هم قرار دهند اما هر دو در هدف مشترک هستند.حال چگونه است که هرگاه هر رهبری یا هر حاکم و متفکری در هرگوشه از جهان سخن از جهانی شدن به میان می آورد و به گونه ای سعی در مطرح کردن آن دارد،از سوی کسانی که خود ایدئولوژ این نظریه بوده اند مورد تقدیر و ستایش قرار میگیرد؟
در پایان مطلب قصد داریم ضمن پاسخ صریح به این سوال،این سخن را پایان بخشیم.
در بخشی از خاطرات سید قطب مطلبی را خواندم که ایشان میگفت هیچگاه به دشمن خودتان حمله نکنید.بلکه هدف او را مورد حمله قرار دهید.
این جمله بار مفهومی عمیقی را به دنبال دارد که با ایجاد ارتباط آن با سوال ذکر شده به سادگی این بار معنایی آزاد میگردد.شعار جهانی سازی در مقابل جهانی سازی هیچگاه نمیتواند معنی گفت و گوی تمدن ها و معانی به مضمون صلح و دوستی و برادری و اخوت را به ملتها الغا نماید.این معادله تنها به معنی آغازی بر یک جنگ مذهبی خواهد بود.اگر دو قدرت به دنبال جهانی سازی باشند به ناچار باید با هم بجنگند تا یکی از آنها پیروز گردد.حتی اگر هزاران سال هم بصورت دو قطب در مقابل هم بایستند و جنگ سرد میان آنها قرن ها طول بکشد باز هم نمیتوانند جهان را تقسیم کرده و هرکدام بخشی را جهانی سازی کند.اروپاییان در جریان مسیحی سازی جهان هیچگاه نتوانستند ملتهای مسلمان و ملتهای عربی را به مسیحیت متمایل نمایند.حتی در طی سالها و دهه های اخیر مسیحیان لبنان و سوریه نیز در اقلیت قرار گرفتند.
به قطع یقین میتوانم بگویم متفکران فرهنگ غرب و کسانی که مسیحیت را بستر پیاده سازی فرهنگ غرب و همگرایی ملتها و وسیله ای برای صف آرایی آنها در برابر فرهنگی نامعلوم قرار داده اند،امروزه فرهنگ اسلامی را بزرگترین خطر برای طرز فکر خود میدانند که این مسئله از سخنان هانتینگتون متفکر معاصر و یکی از رهبران جریان فکری فلسفی غرب بارها استخراج شده است.او بر این عقیده است که جهان اسلام در مقابل جهان غرب خواهد ایستاد.لذا متفکران غربی و رهبران سیاسی و پیشوایان این اندیشه در تلاش اند تا با سازش بر سر اسلام میانه رو یا اسلامی شبیه آنچه در ترکیه وعربستان و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس مشاهده میکنیم،به دفع خطرات احتمالی این جریان فکری مستمر بپردازند.لذا چنانچه ملتی را در راه اندیشه ای ضد غربی و مطابق اصالت اسلام مشاهده کنند با ابزار گفت و گوی تمدن ها یا جهانی شدن به سراغ او می آیند و او را به تبیین این تئوری دعوت می نمایند تا به نوعی اسلامی به اصطاح میانه رو را در آن ملت یا در سیاستگذاری دولت مذکور اجرایی کنند.البته باید ذکر کرد جهانی شدن و آنچه از آن بعنوان ابزار تقابل با فرهنگ اسلام اصیل نام بردیم به دو گونه است.این شعار گاهی منجر به پدید آمدن جریان های خشونت طلب نظیر القاعده و داعش میشود که در این شیوه به جای حمله به استراتژی دشمن به خود او حمله میشود و به جای این که نیت او ناکارامد گردد،زمینه تحقق اهداف او بیشتر فراهم میشود.گاهی نیز جهانی شدن به گونه ای مطرح میشود که آن را میتوان به تزریق داروی بی حسی به انسان هوشیار تشبیه نمود.