یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران

گذار از سکولاریسم به بنیادگرایی مهمترین تاثیر اندیشه انقلاب اسلامی در سطح جهانی است

گذار از سکولاریسم به بنیادگرایی مهمترین تاثیر اندیشه انقلاب اسلامی در سطح جهانی است


شعاری که نظام ستعمار پس از انقلاب صنعتی اروپا به بهانه آن پا به خاک اجدادی ملتهای ضعیف نهاد،شعاری بود که با عنوان مسیحی سازی مطرح میشد.گرچه پس از مدتی این شعار به متمدن سازی تغییر عنوان یافت اما بالاخره توانست ملتهای بسیاری را از حیث زبان و دین و فرهنگ مورد تهاجم قرار دهد و فرهنگ و دین و زبان خود را در جهت همگرایی ملتها با خود به گرد هم جمع نماید.به نوعی باید گفت آنچه جهان غرب از جهانی شدن تفسیر نمود را باید در انگیزه استعمارگری او مورد برسی قرار دهیم.اگرچه استعمار دیروز با شعار مسیحی سازی و عمران کشورها پا به خاک آنها میگذاشت اما امروز توانست طی چند مرحله بستر مسیحیت را برای پذیرش فرهنگ سازش و تسلیم در میان ملتها بگسترد و فرهنگ این مردمان را بار دیگر بر روی آن بنا نهد.از این رو امروز دیگر نیازی به پرداختن به شعار مسیحیت و دیانت و آبادگری نیست بلکه استعمارگران امروز،دولتهایی هستند که توانسته اند رهبران و حاکمان ملتها را آنگونه که میخواستند تربیت کنند و اکنون زمان اجرایی کردن مرحله بعد این پروژه یعنی تلاش برای استعمار با شعار متمدن سازی جوامع فرا رسیده است.


کشور ایران،از یک قرن پیش تا کنون بستر سرمایه گذاری دولتهای استعمارگر بوده است.کسانی که سعی کرده اند بخش عمده ای از نیروی خود را در این سرزمین متمرکز سازند تا مردمانی مطیع و دولتهایی سر به زیر و سازش پذیر و قابل اعتماد را در منطقه حساس خاورمیانه بر ملتهای عرب مسلط گردانند امروز بیش از پیش به اشتباه تاریخی خود واقف هستند.رهبری استعمار که مدتها پیش بر ایالات متحده امریکا محول شد به درستی میدانست که نمیتواند بطور کامل بر اعراب اعتماد کرند.به گفته هانتینگتون اعراب مردمانی غیر قابل پیشبینی هستند و به سرعت در مقابل شرایط زمان تغییر میکنند.


از این رو ایران بعنوان بستر سرمایه گذاری امریکا برای تسلط بر اعراب انتخاب گردید.به دنبال این پروژه سربازان ایرانی تابع امریکا در بسیاری از جنگ ها و شورش ها برای سرکوب مردمان مسلمان راهی سرزمین های عربی میشدند تا با هدف کمک به حاکمان مستبد عربی در این راه دست بر ماشه ببرند و ثابت کنند که ایران عامل و ژاندارم امریکا در منطقه است.


اما بیداری یک ملت مسئله ای است که ظالمان و استعمارگران و برده داران هیچگاه در طول تاریخ نتوانستند عمق آن را درک نمایند و انگیزه ملتی را که در راه استقلال جوانان خود را به قربانی میفرستد بپذیرند.بیداری امری است که چنانچه در روح جامعه ای دمیده شد آن را همچون آتشفشان سرازبر نمود و این قاعده تا زمین بر سر جای خود قرار دارد پا برجاست.خواه ملتی عرب باشد یا فارس


آنچه امام روح الله قدس سره شریف در بطن جامعه ایران دمید،ندای مظلومیتی بود که پس از ذوب شدن پولاد داغ دیده ملت و چشیدن سرد و گرم روزگار و تحمل پتکهای پولادین به شمشیر برنده ای مبدل گشت و توانست بند بند زنجیر استعمار را از دست و پای ملتی مسلمان و آزاده پاره کند و راه آزادی واقعی را به جوامع مسلمان نشان دهد.مردمان این سرزمین از مدتها پیش تحولاتی را با عنوان آزادی،درک نمودند که نمونه بارز آن مشروطه شدن حکومت ایران بود.اما هیچ کدام از این آزادی ها نتوانست ثابت کند که ملتی را از یوق ظالمان رهانیده است.اما آزادی از جنس آنچه روح الله کبیر در روح ملت دمید،نشان داد که آزادی از جنس اسلام ،آزادی حقیقی برای عموم مسلمین است.


انقلاب اسلامی ایران در شرایطی به وقوع پیوست که دین در شرق تریاک توده ها معرفی میشد و در غرب نیز،سکولاریزه کردن فرهنگ سیاسی را یک روند تاریخی معرفی مینموند نه یک طرح اروپایی.به بیان دیگر تئوری اسلام سیاسی آنگاه از ذهن رهبری آگاه و فرزانه برزبان جاری شد که غرب و شرق،سکوراریزاسیون را یک جبر تاریخی معرفی میکردند.اما باید گفت اگر واقعا سکولاریسم یک جبر تاریخی بود،اسلام سیاسی هیچگاه نمیتوانست سی و شش سال انواع بحران ها و تنشهای سیاسی و نظامی و امنیتی را پشت سر گذارد و به جایگاه کنونی برسد.به واقع که اولین نظریه علمی اسلام سیاسی تردید در اصلی بود که غرب و شرق آن را جبر تاریخی نام نهادند.


اگر امروز در سطح جهانی بر معادلات منطقه ای و بین دولت ها و بین احزاب در سیاست داخلی کشورها بنگریم به وضوح صدای پای گذار رهبران و جوامع جهان از سکولاریسم به معارف الهی قابل شنیدن است که البته بخش عمده ای از این واقعه ،ناشی از انقلاب اسلامی ایران و اندیشه های امام خمینی در جهان بوده است.باید اعتراف کرد تا پیش از انقلاب اسلامی ایران و ترویج اندیشه دینی و اخلاقی و پیش از سقوط کمونیسم در روسیه،اعتبار رهبران و شخصیت های سیاسی جهان در گرو پرهیز و دشمنی آنها با معارف و دین و اخلاق بود اما امرز شرایط بسیار متفاوت شده است و بنیادگرایی در مرکز کار قرار گرفته است.نمونه بارز آن را میتوان حضور روسای جمهور و رهبران کشورهای غربی در کلیسا ها و توجه به معارف الهی دانست.


مدتی پیش فیلمی از یک مراسم یادبود چند کودک مسلمان در کاخ سفید مشاهده کردم که پیش از سخنرانی رییس جمهور امریکا یک نوجوان امریکایی در جایگاه قرار گرفت و آیاتی از قرآن کریم را در حضور رییس جمهور این کشور قراعت کرد.یا از حدود سه سال پیش تاکنون سیاست بنیاد گرایی در کاخ سفید مورد توجه قرار گرفته و مراسمات مختلف به مناسبت های گوناگون نظیر مراسم جشن نوروز برپا میشود.به تازگی دولت ایالات متحده هزینه ای را برای برگزاری جشن های مذهبی در اختیار مسیحیان و مسلمانان امریکا قرار میدهد تا به این واسطه بنیاد گرایی بیش از پیش ترویج شود.همه این مسائل گویای حقیقتی است که به یقین میگویم هیچ مدافع سکولاریسم قادر به رد آن نبوده است.


آنچه اندیشه انقلاب اسلامی و اندیشه سکولاریسم در آن اشتراک نظر دارند،باور تحقق جهانی است که در یک پیچ تاریخ قرار دارد.اما این پیچ تاریخی از کجا به کجا خواهد بود؟از بنیادگرایی به سکولاریسم؟یا از سکولاریسم به بنیادگرایی؟