یادداشت های سیاسی

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران
یادداشت های سیاسی

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران

جمع تضادین و تولد گفتمان اصلاحات/اندیشه رویزیونیسم در ایران از کجا متولد شد؟

نقش مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری در دوران سازندگی در طرح ریزی یک جریان تجدیدنظر طلبانه برای هیچ محقق علوم سیاسی پوشیده و پنهان نیست.یکی از ناممکنات در عالم فلسفه جمع تضادین است.با این حال این قاعده در سیاست چندان غیر ممکن نیست.در عالم سیاست،انگیزه ها و منافع گاه چنان حکم میکند که تضادین با یکدیگر متحد میشوند تا در مقابل دشمنی دیگر صف آرایی نمایند.البته این یکی از اصول سیاسی نیز شمرده میشود و هیچ کس نمیتواند منکر جمع تضادین در عالم حکومت و حکومت داری گردد.کما اینکه نمونه های فراوانی در عالم سیاست از قدیم الایام در این خصوص وجود داشته است که مشاهده تاریخ آنها اهمیت این مسئله در منافع شخصی و گروهی و در سطح بالاتر منافع ملی به روشنی قابل ارزیابی است.حتی جالب است بدانیم بلعکس آن نیز ممکن میشود.یعنی دو دوست با یکدیگر دشمن شوند که همه این مسائل بسته به قطب بندی های موجود است و چنانچه منافع دو دوست از هم جدا شود،رابطه آن دو نیز تیره خواهد شد و چنانچه منافع دو دشمن یکسان گردد،جمع آنها ممکن خواهد بود.در یک کلام باید گفت آنگاه که اهداف به گونه ای شکل بگیرد که برای دو جناح یا دو جریان یا دو کشور و حاکمیت هدف تلقی شود،برای رسیدن به آن اتحاد شکل میگیرد. اتحاد انگلیس و شوروی که تا پیش از جنگ جهانی اول و دوم رقیب هم شمرده میشدند با هدف غلبه بر عثمانی و در جنگ جهانی دوم با هدف غلبه بر نازی ها شکل گرفت.همچنین شرایط جهانی و از هم گسستگی اهداف شوروی و امریکا زمینه ساز جنگ سرد در سراسر جهان گردید.درواقع پس از جنگ جهانی دوم شرایط به گونه ای شکل گرفت که رقابت معمول از حالت رقابت سیاسی خارج شد و بصورت رقابت عقیدتی در آمد و در اینجاست که شاهد جدایی راه شوروی از راه امریکا هستیم.
اکنون که جمع تضادین در عالم سیاست را ممکن دانستیم و این مسئله برایمان روشن شد لازم است این سوال را مطرح نماییم که چه میشود که تیم هاشمی رفسنجانی با تیم آقای موسوی خوئینی ها که از هیچ نظر با یکدیگر قابل اجماع نبوده و نیست،مسیر اتحاد را در پیش میگیرند و موسوی خوئینی ها در مقام رییس مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری در دوران آقای هاشمی فعالیت خود را آغاز میکند؟این سوال بسیار مبهم است گرچه پاسخی نسبتا قطعی میتوان برای آن بیان نمود.اما اکنون به دنبال این هستیم که بدانیم ریویژنیسم درون حزبی و فریاد تجدید نظرطلبانه از کجا نشات گرفته است.
آنچه آن را بعنوان فرزند خلف مع روحانیون میشناسیم جریانی موسوم به جریان دوم خرداد یا جمعیت داعیه داران گفتمان اصلاحات در ایران است.این جریان تجدید نظرطلبانه که در پوششی مقدس و عوام فریب در کشور متولد شد و البته عدم اجرای صحیحی آن موجب سوء استفاده بیگانگان و دشمنان قسم خورده نظام گردید،درواقع تنها یک جریان تجدید نظر طلبانه محسوب میگردد و هیچ تناسبی با تعریف اصلاحات در علم سیاست دارا نیست.سیاست چه در معنای غربی و چه در معنای اسلامی به این صورت تفسیر میشود:تغییر رو بنا ها برای استحکام زیربنا ها اما آنچه در ایران تحت عنوان گفتمان اصلاحات شاهد بودیم،جریانی با رویکرد تک روی رادیکال با هدف تغییر زیربنا ها محسوب میگردد.
سوال این است که اگر این جریان زاده خارج از کشور نیست و ریشه در مبادی فکری بیگانه ندارد پس از کجا متولد شده است؟در جواب این سوال باید ابتدا مبادی فکری و اندیشه طراحان این جریان را شناسایی نماییم.این مسئله روشن است که اصل جریان تجدید نظر طلبانه از مجمع روجانیون بیرون آمده است.سپردن مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری به شاخص ترین چهره مجمع روحانیون مبارز یعنی موسوی خوئینی ها توسط آقای هاشمی رفسنجانی موجب گردید این مرکز به شعبه دوم مجمع روحانیون مبارز تبدیل گردد و بسیاری از مراکز استراتژیک دولتی از بعد مشاورتی تحت کنترل این جریان مدیریت گردد.
بنابراین اصل تشکیل جریان اصلاحات را باید مقر نظریه پردازان آن دانست که رفته رفته در اندیشه سید محمد خاتمی ریشه دوانی نموده و این شخصیت متزلزل را تحت کنترل خود در آوردند که این افراد غالبا دوستان و مشاوران قدیمی ایشان بودند.چهره هایی نظیر سعید حجاریان،علوی تبار،کدیور و برخی چهره های روحانی شاخص در مجمع روحانیون مبارز را باید از جمله این افراد برشمرد.
البته عواملی دیگر نیز موجب شد تا این اندیشه ها از بطن دولت سازندگی خارج شود و در چهارچوب طراحی شده اجرایی گردند.مواردی نظیر فضای بسته سیاسی و مطبوعاتی در دوران حاکمیت هاشمی رفسنجاتی و بت سازی از شخصیت ایشان از جمله این عوامل به حساب می آمدند.البته این جریان،بسیار نرم و زیرکانه عمل کرد و توانست در قالب اصلاحات در انتخابات ریاست جمهوری سال 76 به پیروزی برسد.آنچه سید محمد خاتمی بعنوان شعار انتخاباتی خود مطرح نمود درواقع حرف دل ملتمحسوب میگردد.شعارهایی نظیر دولت پاسخگو که در مقابل دولت سرخود هاشمی رفسنجانی اعلام موجودیت نمود و شعار فضای باز سیاسی که در شرایط خفقان عصر سازندگی بر زبان خاتمی جاری شد همه را باید از عواملی دانست که موجبات پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات 76 را فراهم آورد.اما ای کاش تنها جریان اصلاحات و رهبر آن سید محمد خاتمی پیروز میدان میشد.اما حقیقت آن است که کلیه جریان هایی که تا پیش از این مترود نظام بودند در این انتخابات به پیروزی رسیدند اما اصلاحات هرگز به پیروزی نرسید و از همان ابتدا شکست بر پشت شکست را تجربه نمود که همه این موارد معلول شخصیت متزلزل و تاثیر پذیر رهبر این جریان یعنی شخص خاتمی است.