یادداشت های سیاسی

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران
یادداشت های سیاسی

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران

تحلیل رویکرد مطبوعات در دولت اصلاحات

پس از پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات دوم خرداد 75 و تشکیل دولت جدید،سند اصلاحات رسما به دست رییس جمهور خاتمی کلید میخورد.این سند که بخش اعظم اجرای آن بخشی از مسئولیت های اصلی وزارت فرهنگ و ارشاد است،توسط مهاجرانی وزیر فرهنگ تعقیب میگردد.بخشی از این مسوولیت ها،در زمینه مطبوعات کلید خورده بود که وزارت فرهنگ و ارشاد در تلاش بود تا با ورود روزنامه نگاران و تهیه کنندگان نشریات و نویسندگان نوگرا به صحنه،گفتمان اصلاحات را تقویت کرده و اهدافی که خاتمی و البته جامعه به دنبال آن بود را در چهارچوب قانون اساسی بر نظام فرهنگی حاکم بر جامعه اعمال نماید.از این رو مهاجرانی مجوز ورود نشریات فراوانی را به بازار مطبوعات صادر کرد و به یک باره فضای رقابتی شدیدی میان جریان ها و گروه های فرهنگی در عرصه مطبوعات پدیدار گشت.این در حالی بود که نیروهای غیر ارزشی،با هدف شکستن ابهت قانون اساسی پا به میدان نهاده بودند و این قانون شکنی ها که همواره با سکوت وزارت ارشاد مواجه میشد به وضوح در مقالات منتشره در روزنامه های حامی اصلاحات نگاشته میشد میتوان دریافت که متاسفانه این امر موجب تضعیف و خود باختگی نیروهای ارزشی گردید و این نیروهای ارزشی به جای تلاش برای ابقا در عرصه مطبوعاتی کشور، به حاشیه رانده شدند.شاید در آن زمان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تحلیل درستی از نتایج آزادی مدیریت نشده مطبوعات نداشت و حرکت زودهنگام دولت در این راستا خود نشان از یک بی تدبیری یا اجرای ابعاد یک سوء قصد طراحی شده داشت، شاید هم اساس مکانیزم این تلاش دولتی برای ایجاد فضای آزاد در مطبوعات، به نوعی ایجاد فضایی برای در تنگنا قرار دادن نیروهای ارزشی به شمار میرفت که از ناحیه مهاجرانی و برخی عناصر درون دولت دنبال میشد.

به هر حال این فضای باز مطبوعاتی در شرایطی ایجاد شد که پیش از این، مطبوعات در فضای خفقان آوری تنفس میکرد که این امر را باید ناشی از طابو سازی های به ظاهر قانونی در دوره چهار سال پایانی دولت سازندگی دانست. برای مثال در این دوره بسیاری از نویسندگان حتی اجازه انتقاد به سیاست های دولت و رییس جمهور و اطرافیان ایشان داده نمیشد و با خاطیان این قانون خود ساخته برخورد جدی به عمل می آمد.در دوره پایانی ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی باید این نکته را مدنظر داشت که شرایط انقلاب و نا امنی های رایج در دوره جنگ و سالهای پس از آن از کشور دور شده بود و امنیت نسبی و آرامش در کشور حکم فرما بود لذا جامعه بسیاری از فضاهای بسته انقلابی را مقبول خوذد نمیدانست و ضرورت تغییر به روشنی احساس میشد.
سید محمد خاتمی در سال 76 به ریاست جمهوری رسید اما من فکر میکنم آنچه خاتمی را به ریاست رساند،خود او نبود بلکه گفتمان اصلاحاتی بود که در آن دوران باید مطرح میشد و هر کسی آن را مطرح میکرد حتی اگر از وابسته به جامعه روحانیت مبارز یا جناج راست هم بود به قطع اکثریت رای ملت را به خود اختصاص میداد.باید گفت مردم به این مسئله فائق آمده بودند که شرایط موجود باید تغییر کند.البته این جریان فکری اصلاح جویانه در بین نخبگان نیز موجود بود اما آنچه جامعه از اصلاحات دریافت کرده بود با هر آنچه خواص و نخبگان به دنبال آن بودند تفاوت زیادی داشت.شاید خواص خواهان تغییر شرایط احزاب و اوضاع داخلی و بین حزبی بودند اما باید گفت،آنچه جامعه به دنبال آن بود و حاضر شد برای رسیدن به یک تغییر دست رد به سینه ناطق نوری بزند بسیار با ارزش تر از منافع حزبی برخی سیاسیون بود.
آنچه در دوران اصلاحات از آن بعنوان آزادی مطبوعات نام برده میشد صرفا یک جریان تحلیلگر سیاسی و فرهنگی و حتی اطلاع رسانی نبود بلکه آنچه رهبران فرهنگی اصلاحات، نخبگان و نظریه پردازان این جنبش نظیر حجاریان و تاج زاده و مهاجرانی و ابطهی در مقام مشاورت به دنبال آن بودند رسالتی بود که باید برای مطبوعات تبیین میشد تا آنها جریان اصلاحات و کلیه تاکتیک ها و استراتژی های این جریان را در همه شعون جامعه عملی و متبلور سازند.از این رو نشریات بنیادگرا با عدم شناخت کامل از مطالبات اجتماعی رو به ضعف نهادند و گفتمان اصلاحات که آمیزه ای از مطالبات اجتماعی و نظریات غربگرایانه اصلاح طلبانی بود که در تلاش بودند تا خلاء های ایدئولوژیک خود را با گفتمال لیبرالیستی پر کنند، با ابزارهای متنوع خود به میدان آمد..
در این میان عده ای نظیر کسانی که بعد ها ستاره دار نام گرفتند یا کسانی که پیش از این از جریان کیان شمرده میشدند توانستند با در هم شکستن چهارچون اصلاحات،از حدود قانون اساسی تجاوز کنند و خصارات بسیاری را بر بدنه اجتماعی کشور وارد آورند.این افراد معمولا نویسندگانی بودند که در شرایط خفقان مطبوعاتی در اواسط دهه هفتاد در حلقه های فکری "سکولار بنیان" تربیت یافته بودند و از این رو باید گفت طعمه مناسبی نیز برای سرویس های جاسوسی دشمنان گفتمان انقلاب اسلامی نیز شمرده میشدند.نه تنها این افراد مورد هدف سرویسهای جاسوسی بیگانه بودند بلکه کلیه حامیان و رهبران این جریانات فکری در دولت،مجلس یا در مراتب بالاتری از نظام نظیر قوه قضائیه در خطر این حملات فکری و شست و شوهای مغذی قرار داشتند

چند ماه پس از تشکیل دولت جدید اولین روزنامه دوم خردادی که رسما خود را وفادار به اصلاحات میدانست پا به عرصه مطبوعات گذاشت.روزنامه جامعه را افرادی پایه گزاری کردند که غالبا صاحب تفکراتی لیبرال گونه بودند و سکولاریسم را به طور واضح در مقالات خود به شریان های حیاتی جامعه تزریق کردند.این روزنامه توانست مطبوعات بزرگ جهان را متوجه خود سازد و در داخل نیز بلوایی به پا کند که گویا سایر مطبوعات در حاشیه قرار دارند و جامعه در خط اول جبهه اصلاحات در راه پیشبرد اهداف و استراتژی های گفتمان اصلاحات در تلاش و تکاپو است.

روزنامه جامعه کوشید تا با طرح سوالات و شبهات دینی و اعتقادی کلیه زیربنای دینی جامعه را دچار تزلزل نماید و راه را برای فعالیت اسلام سیاسی ببندد.در مدت فعالیت این روزنامه حجمه های فراوانی نسبت به نهاد هایی که ناظر بر اسلامیت نظام بودند نظیر سپاه پاسداران یا شورای نگهبان قانون اساسی یا حتی قوه قضائیه صورت گرفت.گویا هدفی که این جریان دنبال میکرد انحراف اصلاحات حقیقی و انحراف اصلاحات ناب انقلابی از موازین خود و تخطی به قانون اساسی شمرده میشد.
برای مثال پیش و پس از اثبات اتهام های وارده به کرباسچی شهردار تهران که یکی از عناصر دوم خردادی به حساب می آمد،این روزنامه و روزنامه های زنجیره ای وابسته به کسانی که خود را دوم خردادی نامگذاری کرده بودند به طور گسترده فضای اجتماعی خلاف آنچه از رسانه و نهاد های رسمی دولتی به مردم مخابره میشد جلوه میدادند و در تلاش بودند تا قوه قضائیه را به چالش بکشند و قضات دستگاه قضا را تحت فشار گزارده و حکم دادگاه را متاثر از فضای رسانه ای نمایند.
بازداشت شهردار تهران اقدامی بود که از ناحیه قوه قضائیه به دلیل وجود شواهدی مبنی بر اختلاص کرباسچی صورت گرفت و بازتاب های فراوانی را در خارج و داخل به دنبال داشت.به دنبال آن در یک اقدام هماهنگ که از طرف مطبوعات دوم خردادی صورت گرفت قوه قضائیه مورد اتهام شدید واقع شد.مطبوعات دوم خردادی براین عقیده بودند که قوه قضائیه در تلاش برای به انزوا کشیدن دولت و اعمال رویکرد حزبی در محاکمه کرباسچی است و گویا قصد دارد مانع تحقق شعار اصلاحات در جامعه شود.اما فعالیت زنجیره وار مطبوعات، خبر از دستی در پشت پرده میداد.عناصری که به عمد خواهان به آشوب کشیده شدن کشور بودند.همه این اقدامات در حالی صورت میگرفت که دولت خواهان ایجاد بحران در کشور نبود و همگان را به آرامش فرا میخواند تا قوه قضائیه بتواند به پرونده اختلاص کرباسچی رسیدگی نماید.همه اقدامات دولت برای آرامش اوضاء داخلی سرانجام سودمندی را دنبال نکرد و در نهایت گروه های دوم خردادی گویا خاتمی را تنها ابزار و سپر خود قرار داده بودند به هیچ وجه قصد حرف شنوی از او را نداشتند.این تنگنای بوجود آمده توسط رسانه های دوم خردادی که در راس آنها روزنامه جامعه قرار داشت کار را به جایی رساندن که جمعی از قضات قوه قضائیه در نامه ای خطاب به خاتمی این اقدام مطبوعات را یک سناریوی از پیش طراحی شده توسط یک جریان سیاسی دانستند و از او خواستند تا در مقابل این بحران بوجود آمده تصمیمی جدی اتخاذ کند.اما گویا رییس جمهور خاتمی بسیار ضعیف تر از آن بود که بتواند حتی اطرافیان خود را تحت کنترل خود در آورد و گفتمان اصلاحات را در چهارچوب قانون اساسی نگاه دارد.

همه این مسائل نشان دهنده قدرتی بود که قانون جدید مطبوعات در اختیار روزنامه ها و نشریات غیر متعهد گذاشت تا با ابزار قلم در لشکر جریانی قرار گیرند که لیدر آن جریان یعنی سید محمد خاتمی توان کنترل آن لشکر نافرمان را نداشته باشد.از این رو خاتمی را باید فرمانده ای ضعیف برای گفتمان اصلاحات دانست که دشمن در سپاهش رخنه کرده بود.این توطعه شوم در شرایطی دیگر در ماجرای تقابل مجلس پنجم و دولت بر سر استیضاح عبد الله نوری رخ نشان داد.در این شرایط مطبوعات بار دیگر فعالیت های خود را ساماندهی کردند و در اقدام مشترک و زنجیره وار حملات گسترده ای را علیه مجلس پنجم صورت دادند و تا جایی در تخریب مجلس به پیش رفتند که به وضوح میتوان پیروزی دوم خردادی ها و به اصطلاح یاران خاتمی در مجلس ششم را و آغاز عصر جدیدی از بحران در کشور را بعنوان نتیجه این اقدامات مطبوعاتی و البته زنجیره دار دانست.
گرچه دولت نمیتوانست این لشکر رسانه ای که خود عامل بوجود آمدن آن بود را تحت کنترل خود در آورد اما با این حال تا جایی که میتوانست با توقیف پی در پی روزنامه ها، سعی میکرد تا اوضاء را به سمت گفتمان اصلاحات از پیش برنامه ریزی شده سوق دهد.اما به محض توقیف یک روزنامه،روزنامه دیگری با همان رویکرد و اسم دیگری پا به عرصه میگذاشت و جسورانه تر از پیش اقدام به پبشبرد اهداف حزبی مسئولان آن و به آتش کشیدن فضای پر التهاب کشور میکرد.
از طرفی دیگر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را تحت جدی ترین فشارها قرار دادند. من فکر میکنم این اقدام که با موافقت مهاجرانی صورت پذیرفته بود،زمینه ای بود برای آنچه وزیر فرهنگ و ارشاد دولت اصلاحات آن را دنبال میکرد و آن چیزی نبود جز تغییر قانون اساسی و تلاش برای تغییر قانون مطبوعات که میتوان گفت ان عنصر خود فروخته و خائن در مواردی توانست ضربات محلکی بر ساختار اجتماعی بوجود آورد که آسیب های آن طی سالهای بعد در جریان واقعه 18 تیر و بسیاری از تشنجات دانشگاهی مشاهده شد.
باید به این موضوع ازعان کرد که آنچه کشور را در شرایط حساس آن دوران که انقلاب در خطر انحراف اساسی قرار داشت رهبری و هدایت کرد،تدبیر و رهبری مقام عظمی ولایت و از طرفی نیز حدشناسی رییس جمهور خاتمی و نزدیکی و الفت و همنشینی با ولی فقیه بود.اما با این حال استفاده ابزاری از خاتمی از ناحیه عناصر خود فروخته و سودجو و شاید هم جاسوس نظیر مصطفی تاج زاده و کلیه کسانی که تا پیش از این از نزدیکان آیت الله منتظری شمرده میشدند بسیار واضح قابل مشاهده بود.
در شرایط حساس کنونی،گرچه جریاناتی موسوم به جامعه و کیان و تحکیمی ها فعالیت به خصوصی ایفا نکرده اند اما جریانات خزنده و مورد نفوذ سرویسهای جاسوسی بیگانه در حال حرکت به سمت یک به یک اشخاص و گروه ها و حتی دستگاه های اجرایی هستند و باید به چشم بصیرت به پوستین های نگرید تا گرگ را در گله گوسفندان یافت.