یادداشت های سیاسی

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران
یادداشت های سیاسی

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران

غرب برای نفوذ در ایران برنامه منحصر به فردی تنظیم کرده است

توافق میان ایران و شش کشور را باید آغاز یک نزاع بزرگ اطلاعاتی و امنیتی و در بعد دیگر،فرهنگی دانست که از هم اکنون آغاز شده است و ممکن است تا چند دهه ادامه یابد.غرب پروژه چند لایه ای را تنظیم کرده است که از مطالعه مقالات و سخنان فعالان اجتماعی و مشاوران نظامی آنها به راحتی قابل استنباط است.به نظر میرسد تمرکز اصلی غرب بر ارتباط مستقیم با مردم ایران،و وابسته سازی سهامداران ایرانی و برخی مراکز صنعتی به خود است که ترجیه میدهد این پروژه را در لایه های عمیق این نفوذ عملی سازد.اکنون که میدانیم غرب ایران را به کجا خواهد برد،باید نقطه شروع این نزاع را شناسایی نماییم.نقطه شروع این امر بعد سیاسی ماجراست.
در بعد سیاسی این امکان وجود دارد که امریکا بخواهد برای مدتی با همه آنچه که او سرکشی منطقه ای ایران میخواند کنار بیاید و رابطه محترمانه ای را با ایران برقرار سازد،اما درواقع به دنبال آن است تا در ابدای امر با تقویت طیف واداده در ایران تحت عنوان طیف معتدل،بار دیگر استقلال ایران را با سوالاتی درگیر کند که پاسخ به آن به ریشه های سیاست گذاری در دوران اصلاحات باز خواهد گشت.
در سال 2013شورای ملی ایرانیان امریکا،هفت راهبرد برای نزدیک شدن دولت روحانی به امریکا را پیشنها داده است که این گزارش بارها توسط کارشناسان سیاسی ارزیابی شده است و مقالات متعددی بر آن نوشته شده که به حد کفایت بوده است و ما نیز از شرح دوباره آن پرهیز میکنیم اما بد نیست به نکاتی از آن اشاره کنم.
در ابتدای این گزارش،طیف نویسندگان آن مدعی شده اند که ایران به سمت امریکا و امریکا به سمت ایران دست کمک دراز کرده اند و به نوعی این دو قدرت در عرصه های اقتصادی،امنیتی و اطلاعاتی میتوانند یار و یاور یکدیگر باشند.این تعبیری است که از روز انعقاد توافق ژنو تا به امروز که برجام اجرایی شده است نقل محافل سیاسی بوده است.اما بیایید کمی عمیق به آن بنگریم.شاید اگر کسی از بیرون به قضیه نگاه کند این مسئله صادق باشد که ایران و امریکا به یکدیگر نیازمند اند.اما نگاه از درون،گویای تفاوت های بنیادین ایران و امریکا است که ثابت میکند این دو کشور نمیتوانند به راحتی با هم همکاری های اطلاعاتی و نظامی داشته باشند.اما شاید بتوان بر مبنای احترام متقابل روابط اقتصادی را در سطحی تعریف شده آغاز کرد و در یک دوره زمانی تعریف شده تداوم بخشید.البته بسیاری از نظریات این چنینی در بعد جامعه شناسی ایران و امریکا در دوران اصلاحات تعریف شد که نتوانست حتی به صحنه عمل نزدیک شود که این نشان از خروج نظریه پردازان آن نظریات از آرمان های ساختار اجتماعی ایران دارد.چرا که اگر نگاه از درون باشد همه این تفاوت ها به راحتی احساس میشود اما اگر نگاه از برون باشد من میتوانم بگویم ایران و امریکا به یکدیگر نیازمند اند.
در بخشی از این گزارش،علت تمایل ایران به مذاکره و توافق،تحریم ها عنوان شده است و همچنین آمده است انتخاب حسن روحانی در انتخابات 92به معنای باز شدن مشت خشم ایران است که با دست دوستی امریکا روبرو شده است.اما نکته که مورد انتقاد قرار میگیرد این است نویسنده گزارش بر این باور است که ایران به سمتی میرود که به امریکا تمایل نشان دهد.در طول تاریخ انقلاب اسلامی،همواره این مسئله ثابت شده است که نفوذ امریکا نتوانسته است در کوتاه مدت بر تصمیم مردم تاثیر بگذارد و البته نشان داده است که این تاثیر بیشتر علیه سیاست های پیش بینی شده کاخ سفید بوده است.برای مثال تاثیر نفوذ امریکا در ایران در دوران اصلاحات را باید امروز در جامعه مشاهده نمود.از این رو تصمیمات مردم برای انتخاب رییس جمهور و همچنین تصمیمات کلان کشور تا حد بسیاری به عملکرد امریکا بستگی داشته است.برای مثال در دوران اصلاحات که خطر نفوذ به عینه احساس شد،جهت گیری کشور به سمتی رفت که سخت گیری در روابط با غرب در دستور کار قرار گرفت که این ادامه انتخاب محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری بود.در انتخابات92نیز واکنش مردم به تحریم ها،موجب انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری شد.از این رو تجربه ثابت کرده است که هرگاه خطر نفوذ به عینه حس شود و جامعه استقلال خود را با خطر جدی مواجه ببیند در مقابل آن واکنش نشان خواهد داد و با انتخاب خود نقشه های دشمن را نقش بر آب خواهد کرد.این روندی بوده است که به مدد رهبری نظام و آگاهی ملت،تاکنون تداوم یافته است.لذا شاید از زاویه خارج بتوان به اینگونه نتیجه گیری هایی رسید اما تاکنون تاریخ چیزی را ثابت کرده است که از درون پیش بینی شده است.از این رو میتوان به این نتیجه رسید که غرب در صدد است تا علاوه بر نفوذ در جامعه علمی کشور،روابط مستحکمی میان اندیشکده های علمی و تحقیقاتی ایران با پژوهشکده های بزرگ غرب ایجاد کند تا به این واسطه نفوذ علمی خود را به صحنه اجتماعی بکشد.
یکی دیگر از لایه های نفوذ غرب در ایران گذار از سلطه حکومت بر برخی از نخبگان است.برخی از نظریه پردازان غربی بر این عقیده اند که باید فضایی در عرصه سیاسی میان ایران و غرب حاکم شود که روند جذب قشر نخبه ایران به غرب خود به خود و فارق از کنترل حکومت ایران آغاز گردد که در مرحله بعدی نفوذ انتظار آن میرود که این افراد مجذوب غرب از پایگاه اجتماعی در میان قشر علمی یا جامعه برخوردار باشند.
نتیجه:من بر این باورم آنچه غرب برای نفوذ در ایران تنظیم کرده است،نه طرح نفوذ در شوروی است و نه طرح اجرایی در کوبا.بلکه ترکیبی است از طرح نفوذ در شوروی و طرح احترام متقابل در کوبا و از همه مهم تر طرح الهام گرفته از تغییر تفکر ملت و راهکارهای پیروزی انقلاب اسلامی با نمادها و الگوهای دینی.از این رو لازم است آحاد ملت این نفوذ را جدی بگیرند و خود را برای گذار از یک پیچ تاریخی حساس آماده نمایند.