یادداشت های سیاسی

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران
یادداشت های سیاسی

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران

سوال/تاثیر همگرایی ایران و عربستان بر حل بحران 500روزه لبنان ا چه حد است؟

ایران و عربستان طی سالهای اخیر به بازیگران تاثیر گذار منطقه ای تبدیل شده اند که غالبا در مقابل یکدیگر قرار داشته اند.علاوه بر موضوع سوریه و یمن،لبنان را نیز باید به کانون جدید تقابل این دو قدرت منطقه ای بر شمرد.نزدیک دو سال است که لبنان عملا فاقد رییس جمهور است و گروه هایی در حال دادن تنفس مصنوعی به ساختار دولتی هستند که مورد حمایت ایران و برخی کشورهای منطقه نظیر عربستان و اردن و قطر هستند.شرایطی که در لبنان پیش آمد،هر تحلیلگری را ترقیب به بیان آینده ای تیره و تار برای لبنان مینمود.اما خویشتن داری ایران و عربستان در قبال یکدیگرتوانست یک همگرایی مثبت را ایجاد نماید.البته باید به یک موضوع دقت کرد و آن این است که وجود رهبری ثابت در ایران موجب شده است اتحاد سیاسی به معنی واقعی کلمه حفظ شود اما باید دانست که چنین اتحادی در عربستان وجود ندارد و سعودی ها دارای تفکرات مختلفی هستند که توانایی نفوذ هر فرد به مقدار قابل ملاحضه ای میتواند شرایط را تغییر دهد.قطعا کسانی در عربستان هستند که مخالف همگرایی با ایران هستند.شیوه ای که سعود الفیصل در قبال ایران در پیش گرفت،شیوه ای مثبت و در جهت پرهیز از تیره شدن روابط دوجانبه بود.گویا او با هرگونه تنش زدایی با ایران به هر قیمتی موافق بود.لذا باید این مسئله را دانست که همگرایی سعود الفیصل با ایران توانست به مقدار قابل ملاحضه ای همگرایی حزب الله با المستقبل را در لبنان بیشتر کند.این همکاری مثبت حزب الله و المستقب، لبنان را از آتش تروریسم نجاد بخشید.چرا که شرایط به هم ریخته لبنان بهترین زمینه را برای رواج تروریسم در این منطقه کوچک و البته استراتژیک فراهم آورده بود.

با این که عادل الجبیر مواضع جنون آمیزی در قبال ایران گرفته است اما به نظر میرسد سعودی ها قصد درگیری با ایران در یک جبهه دیگر را ندارند.چرا که به اندازه کافی در سوریه و یمن خود را درگیر با رقیبان منطقه ای ساخته اند.علاوه بر این بسیاری از لبنانی ها بیش از آن که تحت نفوذ سعودی ها باشند با ایران هم پیمان اند و قطعا نیروهایی قدرتمند و پرنفوذی در لبنان وجود دارند که منافع سعودی را به خطر خواهند انداخت.همانگونه که همین نیروها منافع سعودی ها را در سوریه به خطر انداخته اند.البته این بدان معنا نیست که حزب الله و المستقبل به طور کامل با یکدیگر همکاری میکنند.بلکه این همکاری غالبا بر مبنای منافع ملی لبنان است اما در پشت پرده،اتهامات المستقبل به حزب الله لبنان مبنی بر ایجاد ناامنی در لبنان رشته ای است که سر دراز دارد.

به نظر من این همگرایی میتواند در آینده بسیار مفید و موثر باشد و در سطوح بعدی نه تنها امنیت شهرها تامین گردد بلکه قدرت این دو حزب در لبنان دوچندان شود که باتوجه به هوشیاری نیروهای لبنانی چه در دولت و چه در حزب الله ،سایر احزاب مستقل نیز تحت این فضا با جریان اصلی لبنان همراه شوند و قصد شنا کردن خلاف جریان آب نداشته باشند.

همگرایی عربستان و ایران در این امر و حمایت از افراد صاحب نفوذ برای تقویت مذاکرات مسئله ای بود که توانست این دو گروه را پای میز مذاکره بکشاند.لذا من به قطع میگویم هرگاه یکی از این دو کشور قصد لجن پراکنی و اختلاف افکنی نماید،مانعی ر سر مذاکرات صلح ایجاد خواهد شد.


بهره برداری از ظرفیت مقاومتی در منطقه از تقابل با تروریست ها تا تقابل مستقیم فلسطینیان با اسراییل

طی 5سال گذشته تلاش های بسیاری از ناحیه غرب صورت گرفته تا کانون اصلی مقاومت و غرب ستیزی در منطقه به نقطه ای نسبتا آرام تبدیل شود و در عوض ناامنی سراسر خاورمیانه را در بر گیرد.فلسطین را باید کانون اصلی مقاومت دانست که علیرغم تلاشهای برخی فعالان حقوق بشر،غول رسانه ای اسراییل و غرب توانسته است این آرمان را با یک بحران روبرو سازد.
با شدت گرفتن تحولات میدانی سوریه و انهدام ساختار مرکزی دولت بعث و از طرف دیگر در خطر تجزیه قرار گرفتن خاک این کشور و در بعدی دیگر در مرکزیت قرار گرفتن سوریه به لحاظ تقابل میدانی غرب و جریان ضد امریکایی،مسکو توانست با حمایت کشورهای زی نفوذ در سوریه وارد این کشور شود و در کنار ارتش سوریه،اقدام به حمایت هوایی و تجهیز نیروی زمینی ارتش بشاراسد نماید.همه حوادثی که طی یک ماه اخیر افتاده است به نوعی توانسته است موقعیت اسراییل را تحکیم بخشد که این یک خطر بزرگ در منطقه است.اخیرا رهبر معظم انقلاب این تذکر را به سران کشورهای اسلامی داده اند که آرمان فلسطین نباید فراموش شود.با این که سوریه و عراق و لبنان و یمن درگیر جنگ هایی هستند که امریکا آنها را جنگ داخلی میان مسلمانان معرفی میکند اما همچنین فلسطین کانون مبارزه آشکار اسلام و کفر است.
روندی که غرب برای کنترل جریان بیداری اسلامی در پیش گرفت،انحراف این جریان به سمت جریانی خشن و جایتکار و عقده ای بود که در اعصار بعد ،سرکوب این قشر از جوانان منحرف بعنوان سرکوب بیداری اسلامی معرفی گردد.نقشه غرب،پایان دادن به بحران نیست بلکه تداوم و کنترل آن است به گونه ای که به خیال خود منطقه را از هر اندیشه چپ گرایانه تصفیه سازد و هر چپ گرایی را به عنوان تکفیری معرفی سازد.متاسفانه غرب تا حدود زیادی در پیاده سازی این پروژه موفق عمل کرده است که علت آن عدم توجه رهبران سیاسی و اجتماعی عرب به حوادث پیش روست.
اما باید به این نکته توجه داشت که فرسوده شدن کشورهای عرب و همسایگان اسراییل از دو جهت برای این رژیم منحوس سودمند خواهد بود.اول آن که ظرفیت رشد و ترقی منطقه ای اسراییل در منطقه را فراهم خواهد آورد و دوم آن که دست به دامان شدن اعراب به اسراییل تقویت خواهد شد.من پیش از این نیز گفته ام که نقشه غرب،برافروختن یک جنگ بزرگ در خاورمیانه است تا پیروز نهایی آن خود اسراییل باشد و برای رسیدن به این هدف،یک بلوک بندی منطقه ای باید شکل بگیرد تا به نوعی همه کشورهای خاورمیانه از جمله ایران،عربستان،ترکیه و... وارد یک جنگ منطقه ای شوند.اما در این پروژه اسراییل دخالتی نخواهد کرد.درواقع اسراییل شمشیری است که باید در نیام بماند و به خون کسی آلوده نشود تا به وقت خود از نیام خارج شود و در منطقه فرمانروایی کند و این آینده ای است که ایالات متحده برای خاورمیانه متصور شده است.
رژیم اسراییل با استفاده از انحراف رسانه ای که روز به روز در حال ازدیاد است از حوادث منا گرفته تا جنگ سوریه و یمن و... طرح نهایی خود را برای سلطه بر مسجد الاقصی عملی سازد.سلطه اسراییل بر مسجد الاقصی به معنی شکست فلسطین خواهد بود و طرحی است که سالهاست اسراییل برای عملی کردن آن تلاش میکند.هرچه زمان میگذرد و انحراف رسانه ای قوت میگیرد تلاش اسراییل برای عملی کردن این پروژه بیشتر میشود.مقاومت فلسطینیان در پاسخ به این طرح به گونه ای گسترده آغاز شده است که متاسفانه تا امروز در بایکوت خبری قرار گرفته است و کسی نمیداند که در قدس و کرانه باختری چه میگذرد.مقاومت فلسطینیان به حدی بوده است که برخی آن را یک انتفاضه جدید دانسته اند که ربطی به هیچ گروه شبه نظامی ندارد و کلیه اغشار فلسطینی را در بر میگیرد.
با این وجود من باید بگویم که به نظر میرسد فلسطین از امروز وارد فاز جدیدی از مقاومت شده است.حوادث امسال در جشن سالگرد بازگشایی سازمان ملل متحد و برافراشته شدن پرچم فلسطین در سازمان که البته یک حرکت نمادین است در شرایطی که سران عربی فلسطین را به رسمیت نمیشناسند،به فلسطینیان فهماند که باید به سرعت دست به کار شوند.از طرفی نیز به نظر میرسد که بسیاری از فلسطینیان به مذاکرات صلح نیز امیدوار نیستند چرا که به خوبی میدانند که اقدامات اسراییل در شهرک سازی گسترده در سرزمین های اشغالی این مذاکرات را به شکست کشانده است.
در مرحله دوم نیز لازم میدانم در خصوص سوریه این مسئله را عنوان کنم که حضور روسیه در سوریه به این خاطر است که روسیه به این باور رسیده است که خاورمیانه میتواند سنگر مناسبی برای ایستادگی در برابر امریکا و غرب باشد.روسیه به خوبی میداند از غرب تا شرق خاورمیانه حرکت های ضد امپریالیستی که بر پایه مقاومت هستند روز به روز در حال قوت گرفتن است.از این رو میتوان خاورمیانه را در آینده بعنوان کانون اصلی مبارزه با غرب تلقی نمود که قلب تپنده مقاومت در سرزمین های اشغالی نهفته است.

تصویب مهم ترین سند ملی کشور/جدال دلواپسان با مصلحت جویان


واکنش ها به خبر توافق در ایران طی چند ماه گذشته نشان دهنده فضایی است که در داخل ایران و در میان مردم و مسوولین بوجود آمده است.عده ای خوشحال و شادمان،عده ای محتاط و عده ای هم بر سر زنان به استقبال تیم مذاکره کننده هسته ای کشورمان شتافتند.اما چیزی که از همان ابتدا برایم روشن بود،رای موافق پارلمان به برجام بود.از همان ابتدا،سرمایه گزاری عظیم نظام اسلامی بر این توافق و تلاشهای گسترده از ناحیه دولت نشان میداد که مجلس تصمیم بر شنا کردن خلاف جهت رودخانه را ندارد.البته عده ای تصمیم به خط شکنی گرفته و خود را به رودخانه ملت زدند.عده ای نیز با احتیاط خود را به دل آب زدند و اندکی از نخبگان نیز با اشتیاق به رودخانه پریدند.
جریانی که امروز در کشور در حال گذر است یک موفقیت نیست.بلکه یک بستر است.ما با یک جبهه نبرد روبرو خواهیم بود که در این میدان دشمن به جنگ ما خواهد آمد و این ما خواهیم بود که نشان خواهیم داد،برجام به نفع منافع ملی ماست یا به ضرر ما.باید توجه داشت که وادادگی فرهنگی،سیاسی و اقتصادی ایران در مقابل کشورهای 5+1 که در کلام برخی از نخبگان به غلط از آنها به عنوان دنیا نام برده میشود و آشتی با آنها،به غلط آشتی با دنیا تصور میشود نشان شکست بزرگ ایران در دایره برجام است.پس باید نهایت دقت را در اجرای آن بکار گرفت.
مجلس:
امروز روز مهمی در تاریخ جمهوری اسلامی ایران است.برجام ایران را وارد عصر جدیدی از بازی های سیاسی کرده است که ممکن است روابط را به شدت عادی سازی کند یا این که موجبات تیرگی روابط را فراهم سازد.در این شرایط دیگر نمیتوان ریال بدون پشتوانه چاپ کرد.دیگر نمیشود سرمایه کشور را در مسکن اندوخت و نقدینگی ایجاد کرد.دیگر نمیتوان در اظهارات سیاسی تند روی یا وادادگی در پیش گرفت.نمیتوان به راحتی حرف از گفت و گوی تمدن ها به میان آورد.نمیتوان برای اغراض جناهی خود،ادعای تقلب در انتخابات را مطرح نمود.امروز باید منسجم بود و بهانه ای دست دشمن نداد.
ورود مجلس به بحث برجام از روز ابتدایی مذاکرات وین مطرح شده بود و حوادثی که در این روزهای حساس در مجلس رخ داده است بسیار قابل تامل است که آنها را تحلیل و برسی خواهیم نمود.
ماده واحده طرح یک فوریتی:مجلس تصمیم گرفت طرحی یک فوریتی را به تصویب برساند.این طرح یک ماده واحده دارد که امروز به تصویب مجلس رسید.طبق بند اول این ماده واحده دولت حق تلاش برای دست یابی به تسلیحات اتمی را ندارد و نه تنها این محدودیت از ناحیه آژانس بر دولت وضع شده است بلکه پیش از آنرهبری و مجلس هرگونه تلاش برای دست یابی به سلاح هسته ای را ممنوع ساخته اند.در بند دوم این ماده واحده که بند ضد ماشه تصور میشود هرگونه تحدید علیه کشور را نشانه رفتار دشمنان دانسته است و دولت را ملزم کرده تا به این رفتارها پاسخی قاطع بدهد.به همین صورت بند سوم نیز دولت را مسئول بازگرداندن اقدامات به حالت اول و توسعه هسته ای در صورت بازگردانی تحریم ها توسط5+1 میکند.دربند های بعدی،پارلمان،دولت را موظف کرده تا راکتور اراک را تنها در شرایطی باز طراحی کند که قراردادهای قطعی با ایران بسته شود.در سایر بندها نیز وظایفی برای نیروهای مسلح تعیین شده که برای درک بهتر موضوع بهتر است مخاطب اصل متن را مطالعه نماید.
تحلیل من از مسائل یاد شده این است که مجلس در ابتدا تصمیم بر آن داشت که نظر نهایی خود را زمانی بیان دارد که کنگره امریکا حرف نهایی را زده باشد.اما گویا این اقدام میتوانست به ضرر منافع ملی باشد.چرا که حضور فعال مجلس در برجام زیر سوال میرفت.لذا مجلس تصمیم گرفت تا با کنگره نیز اتمام حجت کند تا کنگره با منطق جمهوری خواهی خود تصمیم صحیحی را بگیرد و اگر قرار است رای مثبتی از ناحیه کنگره به برجام داده شود با آگاهی از وضع داخلی ایران داده شود نه خیالات و تصورات.مهم آن است که جمهوری خواهان بر این مسئله واقف شوند که در ایران کسانی هستند که میتوانند جلوی نفوذ ایالات متحده را بگیرند.بنا بر این این اقدام مجلس ،امری پسندیده و قابل ستایش و تقدیر است.چرا که حوادث امروز و روزهای بعد مجلس قطعا بر کلاف بافته شده توسط کنگره خللی ایجاد خواهد کرد و ممکن است کنگره را در یک جدال قرار دهد تا انتخابات در کنگره با تعجیل و عدم آگاهی کافی صورت پذیرد که این خود نشان از بی برنامگی کنگره در پیاده سازی برجام دارد.من بر این باورم که مجلس و دولت و ملت به خوبی خود را برای پذیرش برجام آماده کرده اند.اما زمانی پیروزی نهایی حاصل خواهد شد که در سایه ولایت فقیه و رهبری مقتدرانه رهبر فرزانه انقلاب ،اتحاد خود را حفظ نماییم.



پاسخ به چند سوال پیرامون حضور نظامی روسیه در سوریه

*پیروزی روسیه در خاک سوریه چه ضرری برای ناتو خواهد داشت؟

 در پاسخ به این سوال بهتر است ابتدا این نکته را بیان کنم که کاخ سفید و متحدانش همزمان با آغاز طرح روسی در سوریه مخالفت جدی خود را شروع نموده اند و در تلاش اند تا با ابزار رسانه و مطبوعات،نسبت به انتشار اخبار کذب حول این مسئله جدیت تمام به خرج دهند.البته این مسئله روشن است که روسیه در سوریه منافعی دارد که این منافع از طرفی به پیروزی جنگ در سوریه و از طرف دیگر به شکست ناتو در سوریه بستگی دارد.این مسئله روشن است که چنانچه مسکو بتواند با تجهیز نیروی زمینی ارتش سوریه و پشتیبانی هوایی گسترده سرعت پیش روی نیروهای پیاده را به پای سرعت پیش روی حملات هوایی بکشاند قطعا پیروزی محسوسی ضد مواضع تروریست ها آشکار خواهد شد.آشکار شدن پیروزی نیروهای جدید روسی و سوری بر تروریست های غرب پرورده در این زمان اندک قطعا این سوال را بوجود خواهد آورد که چرا ناتو ظرف مدت یک سال نتوانسته است هیچ اقدام موثری در این مسیر صورت دهد.مگر غرب در سوریه چه میکرده است که نتوانسته موفق شود.حتی اگر خوش بینانه به قضیه نگاه کنیم و این تصور را به ذهن خود راه دهیم که ایالات متحده و متحدانش واقعا قصد مبارزه با تروریسم را داشته باشند باز هم اقدام محسوسی مشاهد نمیشود.اما سوال اینجاست که چگونه چنین معادله ای با مشکل مواجه میشود.من بر این عقیده ام که چنانچه غرب تصمیم میگرفت با صرف نظر از سودی که نصیب تجار اسلحه و جمهوری خواهان میشود این جنگ را اداره کند میبایست در ابتدا پروژه ای را پیاده مینمود که امروز روس ها پیاده کرده اند.درواقع اشتباه راهبردی غرب یا از زاویه ای دیگر سیاست راهبردی کاخ سفید به گونه ای شکل گرفته است که نه تنها هیچ حمایتی از دولت حاکم سوریه صورت نمیدهد بلکه با آن به مقابله میپردازد.این در حالی است که روس ها از ابتدای ورود به سوریه اقدام به تجهیز نظامی ارتش سوریه نمودند و امروز شاهد چندین برابر شدن سرعت پیش روی نیروهای ضد تروریسم هستیم.نگاه به این مسئله از این حیث بسیار قابل تامل است.

*آیا نقش ایران در این ائتلاف،نقشی راهبردی است؟
حضور نظامی موفق هر کشوری در کشورهایی که جامعه جهانی آنها را بعنوان متحدان ایران پذیرفته است،لازمه حضور ایران در صحنه است.نفوذ گسترده ایران و روابط دوستانه ایران با رهبران سیاسی در کشورهایی مثل سوریه و لبنان و عراق مسئله ای است که نشان میدهد کنار زدن ایران از صحنه امری مهال است.در یک نگاه گذرا به تاریخ میبینیم که امریکا به ناچار برای مبادله اسرا در لبنان دست به دامان ایران میشود.یا در جریان جنگ عراق به سبب نفوذ اطلاعاتی و نظامی و اجتماعی ایران در جامعه عراق و شیعیان عراق و علی الخصوص صدری ها و بدری ها امریکا را به پای میز مذاکره با ایران بر سر جنگ عراق میکشاند.اما در خصوص مسئله سوریه نیز باید بگویم که ایالات متحده بارها درخواست مذاکره با ایران را مطرح نموده است که توسط رهبران ایران رد شده است.امریکا دقیقا در شرایطی در سوریه دست خود را به سمت ایران دراز میکند که ننگ شکست را در آینه بر چهره خود میبیند و در تلاش است تا به واسطه نفوذ گسترده ایران در سوریه بتواند پایگاهی امن در این کشور برای خود بوجود آورد.اکنون شاهد آن هستیم که روسها با تمام قوا وارد خاک سوریه شده اند تا تمامیت عرضی سوریه را حفظ کنند و پروژه غربی تجزیه سوریه را با ناکامی روبرو نمایند که البته منافعی نیز برای خود آنها به همراه خواهد داشت.از ابتدای حضور نظامی روسیه در سوریه همه مسوولان کشوری و لشکری جمهوری اسلامی ایران حمایت خود را این اقدام اعلام داشتند.چرا که اعلام حمایت ایران به نوعی چراغ سبز به شبکه مقاومت در سوریه است که حزب الله لبنان طی این چند سال جنگ توانسته است آن را به خوبی در سوریه گشترش دهد تا از طرفی خطر سرکوبی مقاومت کاسته شود و از طرفی تمامیت عرضی سوریه حفظ گردد.بنابراین ایران و حزب الله دروازه ای هستند که سربازان پوتین برای ورود به سوریه از آن عبور کرده ان.

*

خطر انباشت اورانیوم در آسیا/کره جنوبی تنها خطر اتمی آسیا نیست!!


در ادبیات رسانه ای ایالات متحده امریکا همواره شاهد آن بوده ایم که رسانه های این کشور و البته رسانه های متحدان کاخ سفید، کره شمالی را بارز ترین خطر اتمی برای آسیا دانسته اند.با این حال به نظر میرسد که این تنها کره شمالی نیست که به دنبال انباشت پلوتونیوم و مواد غنی شده با قابلیت ساخت بمب اتم است بلکه بسیاری دیگر از کشورهای آسیایی نیز در این مسیر گام نهاده اند و در تلاش اند تا با انباشت پلوتونیوم به نوعی خود را در برابر حملات احتمالی آینده حفظ نمایند و نوعی معادله قدرت را در آسیا بوجود بیاورند.
با این که بسیاری از کشورهای آسیایی تاکنون گامی در جهت رسیدن به تسلیحات اتمی برنداشته اند اما طی مقالاتی که در هفته های اخیر منتشر میشود به راحتی میتوان دریافت که آسیا مخصوصا شرق آسیا رو به مسابقات اتمی کرده است که یک نمونه بارز آن را باید انباشت اورانیوم توسط کشور ژاپن دانست.
بارز ترین دلیل تلاش ژاپن برای انباشت پلوتونیوم که امروزه در نشریات امریکایی بازتاب عجیبی پیدا کرده است،پروژه عظیمی است که ژاپن برای فراوری سوخت هسته ای دنبال میکند.امریکایی ها میگویند که ژاپن پیش از این پلوتونیوم فراوانی را در روند فراوری سوخت هسته ای انباشته کرده است بدون این که از آن استفاده نماید.البته این ها را باید تنها ادعای رسانه ها دانست که البته به نظر میرسد منابع معتبری نیز دارند.
از طرفی توافقاتی طی هفته های آینده در آسیا صورت خواهد گرفت که با مطالعه آن میتوان به رغبت چین و کره جنوبی در انباشت اورانیوم پی برد.کاخ سفید اخیرا اعلام کرده است که به زودی قراردادی با کره جنوبی بسته امضا خواهد کرد و کارخانه بازفراوری سوخت اتمی را در کره خواهد ساخت که دولت کره جنوبی تا 6 سال دیگر حق استفاده از آن را ندارد.تن دادن این کشور به چنین قراردادی نشان دهند گرایش فراوان کره جنوبی به انباشت پلوتونیوم وجود دارد که امریکایی ها این امر را خلاف صلح و امنیت در آسیا میدانند.
باید توجه داشت که در فرایند بازفراوری مقدار قابل توجهی پلوتونیوم تولید میشود که چنانچه این میزان پلوتونیوم انباشته گردد طی مدتی میتوان به بمب اتمی دست پیدا کرد.بدون این که غنی سازی 90درصدی صورت پذیرد.یا از آب سنگین به جای گرافیت برای انتقال گرما استفاده شود.با رسانه ای شدن قرارداد های هسته ای که پس از توافق ایران و شش کشور تقریبا قطعی شده است، کشورهایی نظیر عربستان،چین،کره جنوبی و ژاپن وادار به بستن قرارداد های اتمی با ایالات متحده و انگلستان و آلمان شده اند،با این وجود پیش بینی میشود این روند در آینده قوت گیرد و این توسعه طلبی ها به مسابقات اتمی و در نهایت به سابقات تسلیحات اتمی منجر گردد که این آینده سیاهی را برای آسیا،منطقه ای که در آن زندگی میکنیم به دنبال خواهد داشت.