ایران و عربستان طی سالهای اخیر به بازیگران تاثیر گذار منطقه ای تبدیل شده اند که غالبا در مقابل یکدیگر قرار داشته اند.علاوه بر موضوع سوریه و یمن،لبنان را نیز باید به کانون جدید تقابل این دو قدرت منطقه ای بر شمرد.نزدیک دو سال است که لبنان عملا فاقد رییس جمهور است و گروه هایی در حال دادن تنفس مصنوعی به ساختار دولتی هستند که مورد حمایت ایران و برخی کشورهای منطقه نظیر عربستان و اردن و قطر هستند.شرایطی که در لبنان پیش آمد،هر تحلیلگری را ترقیب به بیان آینده ای تیره و تار برای لبنان مینمود.اما خویشتن داری ایران و عربستان در قبال یکدیگرتوانست یک همگرایی مثبت را ایجاد نماید.البته باید به یک موضوع دقت کرد و آن این است که وجود رهبری ثابت در ایران موجب شده است اتحاد سیاسی به معنی واقعی کلمه حفظ شود اما باید دانست که چنین اتحادی در عربستان وجود ندارد و سعودی ها دارای تفکرات مختلفی هستند که توانایی نفوذ هر فرد به مقدار قابل ملاحضه ای میتواند شرایط را تغییر دهد.قطعا کسانی در عربستان هستند که مخالف همگرایی با ایران هستند.شیوه ای که سعود الفیصل در قبال ایران در پیش گرفت،شیوه ای مثبت و در جهت پرهیز از تیره شدن روابط دوجانبه بود.گویا او با هرگونه تنش زدایی با ایران به هر قیمتی موافق بود.لذا باید این مسئله را دانست که همگرایی سعود الفیصل با ایران توانست به مقدار قابل ملاحضه ای همگرایی حزب الله با المستقبل را در لبنان بیشتر کند.این همکاری مثبت حزب الله و المستقب، لبنان را از آتش تروریسم نجاد بخشید.چرا که شرایط به هم ریخته لبنان بهترین زمینه را برای رواج تروریسم در این منطقه کوچک و البته استراتژیک فراهم آورده بود.
با این که عادل الجبیر مواضع جنون آمیزی در قبال ایران گرفته است اما به نظر میرسد سعودی ها قصد درگیری با ایران در یک جبهه دیگر را ندارند.چرا که به اندازه کافی در سوریه و یمن خود را درگیر با رقیبان منطقه ای ساخته اند.علاوه بر این بسیاری از لبنانی ها بیش از آن که تحت نفوذ سعودی ها باشند با ایران هم پیمان اند و قطعا نیروهایی قدرتمند و پرنفوذی در لبنان وجود دارند که منافع سعودی را به خطر خواهند انداخت.همانگونه که همین نیروها منافع سعودی ها را در سوریه به خطر انداخته اند.البته این بدان معنا نیست که حزب الله و المستقبل به طور کامل با یکدیگر همکاری میکنند.بلکه این همکاری غالبا بر مبنای منافع ملی لبنان است اما در پشت پرده،اتهامات المستقبل به حزب الله لبنان مبنی بر ایجاد ناامنی در لبنان رشته ای است که سر دراز دارد.
به نظر من این همگرایی میتواند در آینده بسیار مفید و موثر باشد و در سطوح بعدی نه تنها امنیت شهرها تامین گردد بلکه قدرت این دو حزب در لبنان دوچندان شود که باتوجه به هوشیاری نیروهای لبنانی چه در دولت و چه در حزب الله ،سایر احزاب مستقل نیز تحت این فضا با جریان اصلی لبنان همراه شوند و قصد شنا کردن خلاف جریان آب نداشته باشند.
همگرایی عربستان و ایران در این امر و حمایت از افراد صاحب نفوذ برای تقویت مذاکرات مسئله ای بود که توانست این دو گروه را پای میز مذاکره بکشاند.لذا من به قطع میگویم هرگاه یکی از این دو کشور قصد لجن پراکنی و اختلاف افکنی نماید،مانعی ر سر مذاکرات صلح ایجاد خواهد شد.
در پاسخ به این سوال بهتر است ابتدا این نکته را بیان کنم که کاخ سفید و متحدانش همزمان با آغاز طرح روسی در سوریه مخالفت جدی خود را شروع نموده اند و در تلاش اند تا با ابزار رسانه و مطبوعات،نسبت به انتشار اخبار کذب حول این مسئله جدیت تمام به خرج دهند.البته این مسئله روشن است که روسیه در سوریه منافعی دارد که این منافع از طرفی به پیروزی جنگ در سوریه و از طرف دیگر به شکست ناتو در سوریه بستگی دارد.این مسئله روشن است که چنانچه مسکو بتواند با تجهیز نیروی زمینی ارتش سوریه و پشتیبانی هوایی گسترده سرعت پیش روی نیروهای پیاده را به پای سرعت پیش روی حملات هوایی بکشاند قطعا پیروزی محسوسی ضد مواضع تروریست ها آشکار خواهد شد.آشکار شدن پیروزی نیروهای جدید روسی و سوری بر تروریست های غرب پرورده در این زمان اندک قطعا این سوال را بوجود خواهد آورد که چرا ناتو ظرف مدت یک سال نتوانسته است هیچ اقدام موثری در این مسیر صورت دهد.مگر غرب در سوریه چه میکرده است که نتوانسته موفق شود.حتی اگر خوش بینانه به قضیه نگاه کنیم و این تصور را به ذهن خود راه دهیم که ایالات متحده و متحدانش واقعا قصد مبارزه با تروریسم را داشته باشند باز هم اقدام محسوسی مشاهد نمیشود.اما سوال اینجاست که چگونه چنین معادله ای با مشکل مواجه میشود.من بر این عقیده ام که چنانچه غرب تصمیم میگرفت با صرف نظر از سودی که نصیب تجار اسلحه و جمهوری خواهان میشود این جنگ را اداره کند میبایست در ابتدا پروژه ای را پیاده مینمود که امروز روس ها پیاده کرده اند.درواقع اشتباه راهبردی غرب یا از زاویه ای دیگر سیاست راهبردی کاخ سفید به گونه ای شکل گرفته است که نه تنها هیچ حمایتی از دولت حاکم سوریه صورت نمیدهد بلکه با آن به مقابله میپردازد.این در حالی است که روس ها از ابتدای ورود به سوریه اقدام به تجهیز نظامی ارتش سوریه نمودند و امروز شاهد چندین برابر شدن سرعت پیش روی نیروهای ضد تروریسم هستیم.نگاه به این مسئله از این حیث بسیار قابل تامل است.
*آیا نقش ایران در این ائتلاف،نقشی راهبردی است؟
حضور نظامی موفق هر کشوری در کشورهایی که جامعه جهانی آنها را بعنوان متحدان ایران پذیرفته است،لازمه حضور ایران در صحنه است.نفوذ گسترده ایران و روابط دوستانه ایران با رهبران سیاسی در کشورهایی مثل سوریه و لبنان و عراق مسئله ای است که نشان میدهد کنار زدن ایران از صحنه امری مهال است.در یک نگاه گذرا به تاریخ میبینیم که امریکا به ناچار برای مبادله اسرا در لبنان دست به دامان ایران میشود.یا در جریان جنگ عراق به سبب نفوذ اطلاعاتی و نظامی و اجتماعی ایران در جامعه عراق و شیعیان عراق و علی الخصوص صدری ها و بدری ها امریکا را به پای میز مذاکره با ایران بر سر جنگ عراق میکشاند.اما در خصوص مسئله سوریه نیز باید بگویم که ایالات متحده بارها درخواست مذاکره با ایران را مطرح نموده است که توسط رهبران ایران رد شده است.امریکا دقیقا در شرایطی در سوریه دست خود را به سمت ایران دراز میکند که ننگ شکست را در آینه بر چهره خود میبیند و در تلاش است تا به واسطه نفوذ گسترده ایران در سوریه بتواند پایگاهی امن در این کشور برای خود بوجود آورد.اکنون شاهد آن هستیم که روسها با تمام قوا وارد خاک سوریه شده اند تا تمامیت عرضی سوریه را حفظ کنند و پروژه غربی تجزیه سوریه را با ناکامی روبرو نمایند که البته منافعی نیز برای خود آنها به همراه خواهد داشت.از ابتدای حضور نظامی روسیه در سوریه همه مسوولان کشوری و لشکری جمهوری اسلامی ایران حمایت خود را این اقدام اعلام داشتند.چرا که اعلام حمایت ایران به نوعی چراغ سبز به شبکه مقاومت در سوریه است که حزب الله لبنان طی این چند سال جنگ توانسته است آن را به خوبی در سوریه گشترش دهد تا از طرفی خطر سرکوبی مقاومت کاسته شود و از طرفی تمامیت عرضی سوریه حفظ گردد.بنابراین ایران و حزب الله دروازه ای هستند که سربازان پوتین برای ورود به سوریه از آن عبور کرده ان.