یادداشت های سیاسی

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران
یادداشت های سیاسی

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران

کاخ سفید و کرملین،کردها را چگونه می¬نگرند؟/کردها، ابزار رقابت امریکا و روسیه در منطقه

مقدمه:منطقه خاورمیانه در دوران کنونی یکی از پر تنش ترین دوران های تاریخی خود را تجربه میکند و این بار علاوه بر بازیگران ملی،بازیگران قومی و مذهبی نیز پا به میدان نبرد گذاشته اند تا از حقی که از آن سخن به میان می آورند دفاع کنند.جنگی که چیزی کم از یک جنگ جهانی ندارد.پیش بینی روند جنگی که در اثر بی ثباتی و عدم اقتدار دولتهای مرکزی آغاز شده است کاری بسیار دشوار است و عوامل پیش بینی نشده بیش از روندها در آینده جنگ موثر خواهد بود.

کردها نیز درکنار نیروهای ملی نقش قابل توجهی را در منطقه ایفا میکنند که در معادلات منطقه ای نمیتوان از این نقش موثر چشم پوشی کرد.کرد را نباید یک نیروی ملی دانست چرا که حتی در عراق ،اقلیم کردستان زیر سایه بغداد به سر میبرد، چه برسد به سوریه و ترکیه.پس کردها را باید یک نیروی قومی دانست که این میدان جنگ حاضر شده اند و برای احقاق حقوقی که مدتهاست بنا به ملاحضات قومی از آن سخن به مان می آورند اسلحه به دست گرفته اند.از این رو در شرایط کنونی شاهد کمکهای مالی،تسلیحاتی و لجستیکی کشورهای دخیل در این نزاع منطقه ای نظیر ایران،امریکا و روسیه و عربستان و ترکیه هستیم.

 

-تفاوت رفتاری امریکا و روسیه در برخورد با کردهای سوریه چیست؟

سیاست کلی روسیه در برخورد با کردها با سیاست منطقه ای امریکا بسیار متفاوت است.هرچند هر دو این دولتها، کردهای سوریه را در مقابل تروریست ها تقویت میکنند اما اهداف روسیه از این اقدام ،متفاوت از اهداف امریکا است.روسیه در تلاش است تا با تقویت کردهای سوریه،صرفا آنها را به بازوی قدرتمندی علیه تروریست ها مبدل سازد.درحالی که امریکا بارها هدف از کمک به کردها را کمک به احقاق حقوق آنها دانسته است که در این راستا لازم است اقدام امریکا را یک اقدام مداخله جویانه بدانیم چرا که احقاق حقوق کردها یک امر داخلی در نظام سیاسی سوریه است.اما مبارزه با تروریسم و تقویت کردها در قبال تروریست ها ،مداخله در امور داخلی سوریه محسوب نمیشود.کردهای سوریه که تا پیش از آغاز بحران ،از کمترین حقوق خود نیز برخوردار نبودند و هرگونه اعتراض آنها با سرکوب شدید امنیتی روبرو میشد از زمان آغاز بحران تاکنون توانسته اند در این رقابت خود را بالا بکشند و به یکی از نیروهای پیروز تبدیل شوند.لذا باید این مسئله را به قطع عنوان کرد که سوریه جدید هرچه که باشد،ترکها در آن نقش قابل توجهی را ایفا خواهند کرد.اکنون برای کردها سه راه وجود دارد.استقلال،خودمختاری،مشارکت سیاسی.

روسیه بعنوان یکی از اصلی تیرنیروهای درگیر در منطقه و مخصوصا در سوریه که بعنوان حامی بشاراسد خوانده میشود،سیاستی را در پیش میگیرد که کردها را صرفا بعنوان ابزاری برای وصول به اهداف خود در نظر گیرد و در کل آنها را یک ملت واحد نمیداند.اما باید این مسئله را نیز در نظر داشت که روابط تیره مسکو و آنکارا میتواند محرکه ای برای تقویت نیروهای کرد در نوار شمالی سوریه باشد تا با همگرایی با سایر کردها مخصوصا کردهای ترکیه فشار سیاسی بر دولت ترکیه را افزایش دهد.پس کمکهای نظامی روسیه به کردهای سوریه را نمیتوان صرفا بعنوان تجهیز کردها در قبال تروریست ها متصور شد.درکل باید این حقیقت را پذیرفت که از دید مسکو،به همان اندازه که سوریه برای روسیه اهمیت دارد ترکیه هم مهم است.به نوعی باید بگویم روسیه ترکیه را بسیاری جدی میگیرد که این به روابط خصمانه آنها باز میگردد و ربطی به بحران تروریسم در منطقه نداشته است.البته لازم است این نکته را نیز بگویم که کاخ سفید نیز به ناچار با کمک های نظامی خود به کردها برای بازپس گیری رقه از دست تروریست ها ،نقش قابل توجهی را در خشمگین کردن آنکارا داشته است.آنکارا نیز بارها با اعتراض به کاخ سفید از دولت امریکا خواسته است که دست از کمک به کردها بردارد تا بیش از این بر نزاع کردها با ترکیه دامن زده نشود.با این همه باید بگویم سوریه نقطه ثقل درگیری ها است و رقابت کردهای عراق و ترکیه با بغداد و آنکارا،بسته به روابط دولتهای دخیل در این نزاع منطقه ای دارد.

روسیه و کردهای ترکیه:

روسها از زمان فروپاشی عثمانی تا قبل از پایان جنگ سرد،بارها با تکها جنگیدند و امریکا نیز همیشه ترکیه را به چشم یک نیروی موثر برای کاهش نفوذ شوروی در منطقه و حتی به شکست کشاندن سیاست های مسکو می­نگریست.ورود ترکیه به ناتو نیز بیش از پیش بر این نزاع افزود اما سرانجام با پایان جنگ سرد،این روابط خصمانه رو به سردی گرایید و روسها تصمیم به همکاری با ترکها در حوزه انرژی و مبادلات تجاری با حجم بالا اتخاذ نمودند.کردها نیز همیشه برای آنکارا از حساسیت خاصی برخوردار بوده اند و این امر طبیعی بود که تا زمانی که ترکیه رابطه خصمانه ای با روسیه نداشت، تحریک کردها توسط مسکو میتوانست روابط این دو دولت را تیره سازد.لذا روسیه از پایان جنگ سرد تا سال 2015از هرگونه دخالتی در امور داخلی ترکیه خودداری نمود.حتی آغاز بحران سوریه و اختلاف نظر مسکو و آنکارا نیز نتوانست روابط خصمانه ای را بر این دو دولت حاکم سازد.اما مورد هدف قرار گرفتن سوخو روسی توسط جنگنده ارتش ترکیه که در حین عملیات ضد تروریست ها در نوار مرزی ترکیه با سوریه مشغول بمباران مواضع تروریست ها بود ،روابط مثبت آنکارا و مسکو را از یکدیگر گسست و از آن پس دولت ترکیه از طرف پوتین متهم به خریداری نفت داعش و همکاری با تروریست ها شد.اظهارات پوتین در قبال اعلان جنگ ترکیه تا جایی جسورانه بود که بسیاری از مقامات روس اظهارات بسیار تند تری را علیه ترکیه روا داشتند و در نهایت مسکو تصمیم به تحریم اقتصادی ترکیه و حمایت از حزب دموکراتیک خلق کرد در ترکیه گرفت.از این زمان بود که مسکو از صلاح الدین دمیرتاش استقبال کرد و دخالت در امور ترکیه را با حمایت آشکار از کردهای ترکیه آغاز نمود و از اینجا بود که خشم اردوغان و اغلو از رهبر حزب دموکراتیک خلق کرد منجر به درگیری دولت با عناصر پ.ک.ک شد.پس از این ترکیه با ادعای کمکهای مالی و تسلیحاتی و لجستیکی روسیه از پ.ک.ک ارتش خود را روانه شمال عراق کرد که این امر موجب واکنش شدید امریکا و روسیه شد.روسیه در قبال کردهای ترکیه در تلاش است تا موضعی مخالف امریکا اتخاذ کند و بر این سیاست خاص خود استوار است تا با حمایت سیاسی و حتی بنا به شواهدی با کمک های نظامی ،آنها را در قبال اردوغان و اغلو تقویت کند که این را باید مداخله آشکار روسیه در امور ترکیه دانست که در نهایت به مواضع خصمانه این دو دولت در جریان مداخلات ترکیه در سوریه و از همه مهمتر شکار جنگنده ارتش روسیه در خاک ترکیه باز میگردد.اما سیاست امریکا در قبال کردهای ترکیه،دعوت طرفین به خویشتن داری است و به نوعی باید گفت امریکا خواهان ترکیه یکپارچه است تا بتواند اهداف خود در منطقه را محقق سازد که این برای کاخ سفید اهمیت بخصوصی دارد.

روسیه و کردهای عراق:

روسها از زمان شوروی روابط دوستانه ای را با خانواده بارزانی داشته اند.هرچند این روابط دوستانه نتوانسته است جلوی نفوذ امریکا در اقلیم کردستان را بگیرد اما به هر حال تا حدود قابل توجهی توانسته است کردها را به روسها وفادار سازد.روسیه را باید یکی از مخالفان تجزیه عراق دانست.زیرا مسکو به خوبی میداند تجزیه عراق و جدایی رسمی اربیل از بغداد تنها به نفع امریکا خواهد بود و در این جریان چیزی نصیب روسها نخواهد شد.کردهای عراق،بیشترین کمک های مالی و نظامی را از روسیه و امریکا دریافت میکنند و به لحاظ لجستیکی توسط امریکا سازماندهی میشوند تا به اهداف مشخصی در عراق برسند.گرچه روسیه از حامیان کردهای عراق است اما بدون هماهنگی بغداد کمکی را روانه اربیل نمیکند.درحالی که واشنگتن بارها برای کمک به اربیل،از هرگونه هماهنگی با بغداد خودداری کرده است.کمکهای لجستیکی امریکا نیز اغلب برای دفاع از شهرها و روستاهای اقلیم کردستان و چراغ سبز به کردها برای جدایی طلبی بوده است در حالی که هدف اصلی مسکو از کمک نظامی به اربیل،جلوگیری از نفوذ آنکارا و سازماندهی کردها برای مقابله با تروریست ها معرفی شده است.این درحالی است که امریکا سعی دارد در کنار کمک های نظامی خود به اقلیم کردستان، سودای تجزیه طلبی را در سر کردها بپروراند.

 

اصلاح طلبان از عارف میترسند

گنجاندن اصولگرایان در لیست اصلاح طلبان را باید راهکار قدیمی این جریان سیاسی خاص و فاقد" ان جی او " قدرتمند دانست.دقیقا سال 76 بود که ناطق نوری اساسی ترین مخالف و رقیب اصلاح طلبان در صحنه انتخابات مطرح شد.اما چندی بعد اصلاح طلبان به سراغ او رفتند و او  را بعنوان یک نیروی رای آور برای رقابت های آتی برگزیدند.علی مطهری و کاظم جلالی را باید دومین و سومین افرادی دانست که مورد بهره برداری سیاسی اصلاح طلبان قرار خواهند گرفت.درحالی که مطهری خود را سرلیست صدای ملت میداند،اصلاح طلبان بر حضور وی در لیست خود اصرار دارند.اکنون سوال اینجاست که چرا اصلاح طلبان به دنبال ورود افرادی با گرایش اصولگرایی به مجلس اند؟کسانی نظیر مطهری و جلالی که ممکن است در آینده به ریاست مجلس انتخاب شوند؟آیا ورود عارف به مجلس برای رای آوری و به دست گرفتن ریاست آن کافی نیست؟

درپاسخ باید گذری به حوادث پیش از آغاز تبلیغات انتخاباتی داشته باشم.عارف در شرایطی از طرف شورای هماهنگی اصلاحات به سر لیستی اصلاح طلبان انتخاب شد که بسیاری از اصلاح طلبان کهنه کار مخالف این انتخاب بودند و بر این باور بودند که عده ای جوان اصلاح طلب نما،اطراف عارف را گرفته اند.کار تا جایی پیش رفت که بارها این حرف از زبان مشارکتی ها نیز شنیده شد و این مسئله ثابت گشت که ورود محمدرضا عارف به انتخابات و از همه مهمتر سرلیستی او در ابتدا با مخالفت اصلاح طلبان روبرو شده است اما در نهایت که چاره ای در آن اندیشیده نشده است، اعضای شورای راهبردی اصلاحات تصمیم بر آن گرفته اند تا با واقعیت موجود کنار بیایند و تن به اعتبار عارف دهند.اما خوی قدرت طلبی برخی دانه درشت های اصلاحات به حدی است که آنها تصمیم گرفته اند تا شرط بازی را بر مطهری و جلالی ببندند.

 یکی دیگر از دلایل ترس اصلاح طلبان،برگزاری همایشی بود که بدون دعوت و حضور رییس دولت اصلاحات  و مشارکتی ها با حضور اصلاح طلبان جوان تر و اصلاح طلبان وابسته به ندای ایرانیان برگزار شد که این نیز نشان از اختلاف و درگیری بالای اصلاح طلبان دارد.البته یادآوری این نکته نیز ضروری است که احتمالا اصلاحات در آینده باید شاهد یک جنگ قدرت درون حزبی و حتی تجزیه حزب به لحاظ ساختاری باشد که قطعا تیم عارف،کوالبیان و حضرتی در مقابل دانه درشت ها در یک نزاع آرام درونی خواهند ایستاد.

بیان این نکته نیز ضروری است که آنچه انصراف عارف از صحنه انتخابات92 را رقم زد،فشار اصلاح طلبانی بود که عارف را یک نیروی فعال در قبال خواسته ها و علایق حزبی خود میدیدند و چنانچه عارف یک نیروی منفعل و ضعیفی متصور میشد از حمایت صریح و علنی از او اصرار می ورزیدند.حتی اعضای حزب منحله مشارکت نیز او را اصلاح طلب بدلی میدانستند.شاید آنچه دیروز توسط محمدرضا خاتمی و سعید حجاریان و سایر مشارکتی ها به صورت یک بمباران برای منزوی ساختن عارف از صحنه درجریان بود،امروز درجریان نباشد اما باید این نکته را توجه داشت که از دوسال پیش تاکنون چیزی تغییر نکرده است.نه عارف،شخص دیگری شده است و نه اصلاح طلبان.اما ورود عارف به مجلس میتواند تنها آغاز یک بازی سیاسی دامنه دار در میان اصلاح طلبانی باشد که یا ردصلاحیت شده اند و یا بنا به داوری شورای هماهنگی اصلاحات نتوانسته اند در لیست جای گیرند.

برخی رسانه ها از درگیری شدید عارف با لیدر اصلاحات به علت ذکر اسامی اصولگرایان در لیست اصلاح طلبان خبر داده اند که این خود نشان از اختلاف جمع کثیری از اصلاح طلبان با دیگر اصلاح طلبان کهنه کار دارد.با این حال به نظر میرسد عارف به خوبی میداند که نمیتوان به این راحتی سودای ریاست مجلس را در سر بپروراد.چرا که در این صورت فشار بسیاری را از طرف اصلاح طلبان متحمل خواهد شد.او میداند که نه آنان به او اعتماد دارند و نه اصولگرایان.از طرف دیگر خود اصلاح طلبان نیز دل خوشی از ریاست احتمالی عارف ندارند چون میدانند امثال جلالی و مطهری فضای بازتری را برای عرض اندام اصلاح طلبان فراهم خواهند آورد اما له هیچ وجه حاضر به سازش با لاریجانی نیستند.پس محمدرضا عارف را تنها بعنوان بتی برای جذب آرای مردمی در تهران قرار داده اند تا به پشتوانه آن،جمع کثیری از اصلاح طلبان را راهی مجلس سازند.به نوعی ریاست عارف بر مجلس یعنی ریاست جوانان اصلاح طلب بر اصلاح طلبان پیر که ممکن است در آینده موجب تغییر کلی رویکرد اصلاحات گردد و در ادبیات رادیکال ها،عبارت "تغییر" جایگزین "براندازی" شود.

یک یادداشت برای رییس جمهور/اصلاح طلبان جوان بیش از اصلاح طلبان پیر طرفدار شما هستند.

جناب آقای دکتر روحانی

انتخابات دو مجلس پیش رو،یعنی مجلس خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی دو واقعه سیاسی مهم امسال است که میتواند سرنوشت کشور در طول دهه آینده را دچار تغییرات جدی و اساسی نماید.بر اساس نظر بسیاری از تحلیلگران ،انتخابات مجلس،تاثیر مستقیم بر روند سیاست گذاری دولت مخصوصا در عرصه اقتصاد و سیاست خارجه خواهد گذاشت.این که وضع به مطلوب نزدیک خواهد شد یا به نامطلوب،موضوع پیش بینی هیچ شخص یا گروهی نبوده است.هرچند چیزی که ما از یک مجلس شورای اسلامی انتظار داریم ،مجلسی پر رقابت و سیاسی است که مطابق اهداف از پیش تعیین شده در حرکت باشد و به جای حاشیه پردازی ها،به روند پیشرفت کشور کمک نماید.کما اینکه تاسیس یک مجلس پر جنب و جوش،با عقاید مختلف،یکی از آرمان های بنیان گذار انقلاب اسلامی بوده است و ایشان بارها این مسئله را بیان کرده اند که مجلس باید به گونه ای باشد که نقاط قوت و ضعف دولت را به او نشان دهد.این دقیقا به همین معناست که مجلس باید کانون برخورد جناح های سیاسی باشد.در غیر این صورت مجلس به حدی از اعتبار می افتد که گویا منحل شده است.به قول صریح تاریخ :دکتر مصدق نیز،در اواخر تصدی گری خود بر دولت، مجلس پس از کاشانی را منحل نمود.همچنین به گفته قانون مجلس باید نمودی از جامعه باشد.جامعه ای  که با عقاید و ارزشهایی بعضا متفاوت شکل گرفته است.
جناب آقای روحانی
اولا :بنا به قانون اساسی دولت مسئول برگزاری انتخابات است و شورای نگهبان ناظر بر دولت است تا در این جریان تخطی از دولت سر نزند و تخلفی در انتخابات صورت نگیرد.
ثانیا:به اعتراف بسیاری از تحلیلگران مسائل داخلی،جبهه بندی در کشور به گونه ای شکل گرفته است که هیچ یک از جریان های اصلی کشور، نمیتوانند به صراحت عبارت عبور از روحانی را بیان نکنند.شاید تنها این کارگزاران باشند که تا تاکنون تصمیم به حمایت جدی از شما داشته اند و حرفی از عبور نزده باشند.آیا سهم کارگزاران از مجلس فعلی چقدر است؟
ثالثا: آیا ورود جریان حامی دولت به مجلس و پیروزی جریانی اعتدالگرا در انتخابات،مد نظر قانون است؟بسیاری از نظام های سیاسی،بقا خود و جلوگیری از فسادهای اقتصادی و سیاسی را تقابل دولت و پارلمان میدانند.این حرف از شما بعید است که انتظار دارید جریانی حامی دولت به مجلس راه یابد.به فرض هم چنین اتفاقی بیفتد.چه کسی تضمین میکند آینده ،به  صلاح کشور باشد؟شما به اصول علم سیاست واقف هستید.تقابل آشکار مجلس و دولت همیشه موجب شده است بهترین تصمیم ها برای آینده کشور اتخاذ گردد.پس چگونه بصورت علنی از جریانی حمایت میکنید که ممکن است در آینده شما را یاری دهد.
رابعا:دولت مسئول برگزاری انتخابات است.اصلاح طلب یا اصولگرا،هیچ کدام بصورت کلی از شما حمایت جدی نکرده اند و انتقادات فراوانی را به شما رواداشته اند.آیا فکر این را کرده اید که ممکن است پس از انتخابات هرکدام از این جریانهای سیاسی ادعای تقلب در انتخابات را مطرح کنند؟ممکن است درحالی ادعای تقلب از سوی اصلاح طلب یا اصولگرا مطرح شود که شما پیش از آن از ورود طرفداران خودتان به مجلس ابراز تمایل کرده اید؟آقای رییس جمهور!!برخی اظهارات نسنجیده جناب عالی و سایر مسئولین دولت میتواند بصورت غیرعمد آغازگر یک عملیات ضد دولتی برای به آشوب کشیدن فضای کشور باشد و این مسئله اول از همه گریبان دولتی را خواهد گرفت که رئیسش از ورود طرفدارانش به مجلس استقبال کرده است و این در طول تاریخ انقلاب بی سابقه بوده است.آقای رییس جمهور!!شما به خوبی میدانید دولت بعنوان برگزار کننده انتخابات باید کماکان بی طرفی خود را حفظ کند تا بهانه ای دست کسانی که سودای فروپاشی نظام سیاسی ایران را در سر دارند نیفتاده باشد.گرچه دوستان و اطرافیان شما این روزها سعی در توجیه سخنان شما در جمع فرمانداران و استانداران مناطق مختلف کشور دارند و برخی سعی دارند انتقاد شما از شورای نگهبان را ،متوجه هیات نظارت کنند نه شورای نگهبان اما لازم است بعنوان مطلب پایانی نکته ای را بیان دارم.
گرچه جمع کثیری از اصلاح طلبان سرشناس و مهره های قدیمی جبهه دوم خرداد رد صلاحیت شده اند اما بیش از پنجاه درصد ردصلاحیت شدگان ،از مهره های اصولگرا هستند.شاید جمع کثیری از اصلاح طلبان پرسابقه نتوانند وارد مجلس شوند اما این مسئله را بدانید که اصلاح طلبان جوان که کمتر وابستگی حزبی به گروه خود دارند،بیشتر میتوانند حامی دولت در عرصه های اقتصادی و سیاست خارجی باشند تا اصلاح طلبان پیر و کسانی که وابستگی حزبی ممکن است آنها را به عبور از روحانی ترغیب کند.

نواصلاح طلبان در مصاف با اصلاح طلبان پیر/تحلیل کوتاه از اعتراض اصلاح طلبان به ردصلاحیت ها!

باید این حقیقت را پذیرفت که همیشه یک عده خاص و چهره های سرشناس نمیتوانند پرچم و نماد یک جریان خاص در کشور باشند.اکنون زمان تغییر فرا رسیده است  وقت آن شده که کسانی که خود را به بزرگی یک جریان سیاسی میدانند با این حقیقت کنار بیایند.امروز کسانی رد صلاحیت شدند که امتحان خود را طی سالهای اخیر،در مجلس یا خارج از مجلس پس دادهاند.اظهارات،اعمال و جهتگیری هایشان در قبال مسائل مختلف سیاسی،پاسخ هایی بودند که در برگه امتحان ،ثبت شدند تا امروز به تصحیح شورای نگهبان برسد.از طرفی اقتدار شورای نگهبان در این داوری را نیز باید نشان اقتدار نظام اسلامی در برگزاری انتخابات سالم عنوان نمود.گرچه برخی جریان های موجود در کشور توانستند با رد صلاحیت ها کناربیایند و تسلیم قانون شدند اما برخی که ظاهرا کینه دیرینه از شورای نگهبان به دل گرفته داشته و خاطرات قانون شکنی های گذشته را در سر مرور میکردند، طبق معمول روند اعتراض به قانون را در پی گرفتند و به نحو آشکار،اخلاق انتخاباتی را زیر سوال بردند و میزان پایبندی خود به قانون را مقابل دید همگان قرار دادند.

اما ظاهرا مسئله ردصلاحیت ها،تنها مسئله ای نیست که موجب رنجش خاطر رهبران و چهره های شاخص و قدیمی اصلاح طلب شده است بلکه خالی شدن میدان اصلاحات برای نیروهای جوان میتواند اصلی ترین دلیل نگرانی کسانی باشد که روزی در اقدامی زشت و وقیحانه ،استعفای دسته جمعی نوشتند و تلاش خود را بکار گرفتند تا انتخابات را به تاخیر بیندازند.گویا اصلاح طلبان پیر،اصلاح طلبان جوان را اصلی ترین رقیب خود در میدان سیاست تلقی کرده اند که اینچنین بر ازدوگاه حزب ندا تاخت و تاز میکنند.باید بگویم گرچه شورای نگهبان جمع کثیری از داوطلبانی را که به نوعی با فتنه هم صدا بوده اند و یا در قبال آن سکوت کرده اند را از هر دو جناح سیاسی رد صلاحیت کرده است اما خود به خود میدان برای جوان تر ها باز گذاشته شده و کسانی که از نیروی سیاسی بیشتری برای مطرح شدن برخوردار هستند وارد میدان شدند.پس میتوانم بگویم غالب کسانی که به نتیجه داوری شورای نگهبان معترض اند یا با ساز و کار داوری شورای نگهبان آشنا نیستند و یا خودشان را به آن در زده اند و نمیخواهند با واقعیت موجود کنار بیایند.واقعیت آن است که خیل عظیمی از نیروهای جوان وارد میدان رقابت شده اند و ممکن است در این راستا شعارهای نو جای شعارهای کهنه ای را بگیرد که سالهاست گوش آحاد ملت از آنها پر شده است.

امروز نیز شاهد چاپ روزنامه های انبوه متعلق به اصلاح طلبان هستیم که بصورت زنجیره وار در صدد تخریب شورای نگهبان و اعتراض و نیش و کنایه به این نهاد قانونی در کشور هستند.اما چرا باید خیل عظیمی از روزنامه ها بصورت زنجیره وار شورای نگهبان را مورد عتاب قرار دهند؟مگر نه این است که در انتخابات ریاست جمهوری 92، شورای نگهبان با تایید صلاحیت اصلاح طلبان توانست زمینه حضور سیاسی آنها را در بخش هایی از دولت فراهم آورد؟هرچند نیروهای کهنه کار اصلاح طلب از قدرت جاذبه بیشتری نسبت به جوانان اصلاح طلب برخوردار اند اما حرکت به سمت شعار های پیشین میتواند موجب تکراری شدن فضای انتخاباتی گردد و در نهایت اصلاح طلبان را به شکست بکشاند.پس یا باید میدان به جوانان واگذار شود و یا این که همان افراد کهنه کار شعارهایی را مطرح نمایند که همچون شعار لیدر اصلاحات در سال 76، یک شعار نو باشد.اعتراض به شورای نگهبان میتواند زمینه ساز این شعارسازی ها گردد.البته از آنجا که نیروهای کهنه اصلاح طلب میدانند نمیتوانند شورای نگهبان را تحت فشار قرار دهند صرفا در تلاش اند تا با این اعتراض، یک مطالبه مردمی را ایجاد نمایند تا زمینه تغییر شعارهای نواصلاح طلبان در آینده فراهم شود.باید این نکته را نیز در نظر داشت که هنوز که هنوز است غالب روزنامه های پر تیراژ کشور در دست اصلاح طلبان پیر است.به همین سبب است که حزب ندا که فاقد هرگونه روزنامه و منبع پر تیراژی است ،زیر سخت ترین انتقادات اصلاح طلبان کهنه کار به سر میبرد تا بتواند راهی برای مطرح شدن در صحنه انتخاباتی کشور بیابد.اگر چهره های کهنه اصلاحات راست میگویند ،به جای اعتراض ،به فکر جبران خطاهای خود باشند و با انتقال تجربیات خود ،موجب تقویت اصلاح طلبان جوان شوند.متاسفانه به ناچار میتوان این تحرکات را ناشی از وابستگی حلقه هایی خاص به سیاست و سیاست بازی دانست.عده ای که حاضر نیستند سودای تغییر به نفع خود را از سر بیرون کنند ،در عوض حاضرند بسیاری از توان کشور و جامعه را برای وصول به این اهداف،به استکاک بکشانند که این میتواند برای آینده جامعه و امنیت اجتماعی مخاطره آفرین باشد.

نکته مهم پایانی آن است که اگر رای دهنده ای گرایش اصلاح طلبانه ای داشته باشد دیگر نباید به دنبال چهره ای خاص بگردد بلکه باید افراد را با توجه به دیدگاه ها و نظراتش راهی مجلس کند.مشابه این روند نیز برای طیف اصولگرا در جریان است.این روند نه تنها موجب تقویت احزاب سیاسی و پرهیز از شعارهای دروغین میگردد بلکه موجب خواهد شد،مجلس ،وارد عصر جدیدی از تاریخ انقلاب اسلامی گردد و طیف جوان و نوگرا از هر دو جناح اصلی کشور،اداره پارلمان را بر عهده گیرند.همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند همه باید با هر تفکری در انتخابات شرکت کنند.اما کسی نباید وارد مجلس شود که با اصل نظام مخالفت دارد.همانگونه که در بازی سیاست در هیچ کشوری از کره خاکی،کسی راهی پارلمان نمیشود که مخالف نظام سیاسی کشورش باشد.


اساسی ترین عامل دخیل در آینده خارمیانه چیست؟روندها یا وقایع غیر قابل پیش بینی؟

تحلیل وضعیت آینده خاورمیانه یا به عبارتی پیش بینی آنچه در آینده در این منطقه اتفاق خواهد افتاد مستلزم تحلیل شرایط فعلی و مشخص کردن پدیده ای است که آن را روند مینامیم.روندها اصولا مجموعه ای از وقایعی هستند که در یک بازه زمانی اتفاق می افتند و غالبا قابل پیش بینی هستند.پس پیش بینی آینده منطقه بر اساس روندها میتواند امری ساده و نزدیک به واقعیت باشد.برای مثال میگوییم عربستان سعودی ظرفیت های تولید و صادرات نفت و انحصار بازارهای نفتی را داراست و در تلاش است تا این ظرفیت ها و فضاها را افزون سازد.لذا با ترکیب یک سری مولفه ها به این نتیجه خواهیم رسید که قدرت اقتصادی عربستان در آینده نه چندان دور در منطقه مطرح خواهد بود و این دولت میتواند منابع عظیمی را در خلیج فارس و دریای سرخ به خود اختصاص دهد و نقش رهبری قابل توجهی را در اتحادیه عرب کسب نماید.این یک پیش بینی است.اما آیا همیشه روندها هستند که آینده یک منطقه را رقم خواهند زد.باید در جریان باشیم که شاید روندها بتوانند آینده منطقه ای مثل اروپا را شفاف نمایند اما این امر در خاورمیانه غیر قابل قبول است.تصور کنید امروز میگوییم بحران مهاجرت پناه جویان به اروپا شکل گرفته است و اروپا در تلاش است تا از طرفی از این نیروی انسانی بهره برداری کند و از طرفی به دلیل افت اقتصادی که با آن روبرو خواهد شد،ایالات متحده را بعنوان رهبر ائتلاف جنگ با داعش مورد سرزنش قرار دهد.لذا میتوان انتظار داشت در آینده مبادلات اقتصادی اروپا و امریکا به گونه ای رقم بخورد که امریکا ثروت عظیمی را بدست آورد و اروپا را بیش از پیش به خود وابسته سازد.این یک روند است که به راحتی گزینه های معدودی را برای پیش بینی آینده در دست یک تحلیلگر قرار میدهد.

اکنون سوال این است که چرا تحلیلگران نمیتوانند آینده خاورمیانه را با استفاده از روند ها پیش بینی نمایند؟آیا نمیشود ازدیاد قدرت اقتصادی تروریست های داعش را بعنوان علت و موفقیت های میدانی آینده معارضان را معلول تلقی کرد؟

فارق از این سوالات باید اساسی ترین دلیل کم اثر بودن روندها را نبود ثبات در خاورمیانه دانست.اکنون سوال این است که چگونه به نبود ثبات در خاورمیانه پی میبریم؟نکته جالب آن است که نمیتوان علت عدم ثبات در منطقه را،جنگهای داخلی دانست بلکه جنگ های داخلی خود معلول عدم ثبات ژئوپلتیکی است.اگر ثباتی در منطقه وجود داشت هیچگاه جنگی آغاز نمیشد که اکنون پایان آن و تبعات آن برای تحلیلگران نامفهوم باشد.اساسی ترین عامل نبود ثبات در خاورمیانه آن است که منطقه در یک دوران گذار از سنت به مدرنیته قرار دارد.جنبش های مدنی در تلاش اند تا حق شهروندی را به جامعه بقبولانند.از سویی دیگر آن بخش از جامعه که حق شهروندی را قبول کرده است خواهان تغییر است و دولت ها این تغییرات را نمیپذیرند.قدرتمند یافتن جنبش های مدنی اسلامی و سکولار توانسته است قشری از فرهنگ گرایان مذهبی و سکولارهای فرهنگ گرا را بیش از فرد گرایان لیبرال قدرتمند سازد.البته گرچه قدرت سیاسی در منطقه کماکان در دست فرهنگ گرایان است اما فرهنگ گرایان مذهبی نیز بخش اعظمی از جنبش های اجتماعی را رهبری میکنند.آنچه لازم است بدانیم آن است که افراطی ها،روشنفکران و سکولارها توانسته اند دولت را در موضع ضعف قرار دهند و از این رو دولت ها کارگردان های اصلی منطقه نیستند.بنابراین اصلی ترین عامل عدم ثبات ضعف دولت ها در مدیریت شرایط داخلی کشورهایشان است.

عامل دومی که به نبود ثبات بین المللی و درون منطقه ای دامن میزند ،نبود اتحادیه منطقه ای قدرتمند است.با آن که روشنفکران و سیاسیون عرب به یک خلا جدی در این حوزه پی برده اند و تلاشهای فراوانی را در جهت قدرتمند سازی اتحادیه عرب صورت داده اند اما باید بگویم این اتحادیه با آن که قدرتمند ترین اتحادیه در منطقه است اما هنوز نتوانسته است سیاست راهگشایی را در قبال مسئله فلسطین اتخاذ کند.حتی در مسئله سوریه و مصر نیز بیش از آن که نگاهی سیاسی از خود بروز دهد نگاه قومی خود را مطرح کرده است.به عبارتی اتحادیه عرب هنوز در حالت اولیه و ابتدایی خود قرار دارد و به شدت تحت نفوذ سازمان ملل و حتی اتحادیه اروپا و از همه نزدیک تر عربستان سعودی قرار دارد.لذا در این موضوع تاکنون نتوانسته است موضع بی طرفی اتخاذ نماید.

در سیاست اصلی داریم که میگوید اگر یک حزب واحد و قدرتمند وجود داشت ائتلاف و اتحادی پدید نمی آمد.با آن که دول عربی به قصد تشکیل یک اتحادیه قدرتمند تصمیم به اتحاد گرفته اند ،اما با این حال هنوز هم نتوانسته اند اقدام در خور توجهی انجام دهند که این نشان از ضعف بسیار دول عربی خاورمیانه دارد که موجب شده است خاورمیانه به سمتی پیش برود که کسی نتواند به راحتی شرایط را پیش بینی نماید.کسی نمیتواند بگوید جنگ کی تمام خواهد شد؟ده سال یا پانزده سال یا حتی بیشتر؟پس از آن چه خواهد شد؟چه کسی پیروز خواهد شد؟آیا سودانیزه شدن در انتظار منطقه است؟

اکنون میخوهیم بدانیم چه عاملی آینده را تحت تاثیر قرار خواهد داد؟درپاسخ باید بگویم آنچه آینده را روشن خواهد کرد اتفاقات غیر قابل پیش بینی است که با افزوده شدن بازیگران منطقه ای و تغییر و تحولات درونی این کشورها، گزینه های متعددی در خصوص وقایع غیرقابل پیش بینی مطرح خواهد شد.در حال حاضر امریکا،روسیه،ایران،ترکیه و سوریه و عربستان اساسی ترین بازیگران منطقه ای هستند که هرکدام شرایط حساسی را در درون تجربه میکنند.در امریکا شعار تغییر بسیار پررنگ شده است و این احتمال وجود دارد که دخالتهای متعدد در این منطقه مستقیما به اروپا سپرده شود و امریکا حضور خود را کمرنگ تر از پیش نماید.از طرفی حضور روسیه در منطقه در حال افزایش است.در ایران کسی نمیداند تاثیرات اقتصادی توافق جامع هسته ای،چه تاثیری بر انگیزه ایران از نفوذ در منطقه خواهد گذاشت؟سیاست ایران تا چه حد در قبال تحولات منطقه چرخش خواهد داشت؟کسی نمیتواند بطور دقیق پیش بینی کند که سرنوشت اردوغان سرکش چه خواهد شد؟آیا اردوغان خواهد رفت و ترکیه پای خود را از ماجرا بیرون خواهد کشید؟آیا ترکیه بطور کامل به زمین بازی امریکا تبدیل خواهد شد؟تحولات بازار نفت نیز اساسی ترین عامل تغییرات احتمالی رویکرد عربستان در منطقه است.

حتی این امکان هرچند بسیار ضعیف وجود دارد که اسراییل بخواهد به یک بازیگر منطقه ای در جریان تحولات خاورمیانه بدل شود که در این صورت میتوانم بگویم یک اتفاق غیر قابل پیش بینی اتفاق افتاده است.روندها در ضعف قرار خواهند گرفت.یا ترکیه به یک باره تصمیم بگیرد بطور کامل همسو با امریکا شود.همه اینها از جمله عوامل پیش بینی نشده است که ابعاد جنگ آینده را ظاهر خواهد کرد چه بسا این حقیقت باشد که برخی تحلیلگران میگویند جنگ جهانی سوم از خاورمیانه آغاز شده است.نتیجه آن که در جهان امروز و علی الخصوص در خاورمیانه نقش حوادث غیرقابل پیش بینی،بیش از روندها است و در تحلیل مسائل منطقه باید بیش از پیش تحرکات بازیگران فعلی منطقه ای و شناسایی بازیگران جدید منطقه ای را مد نظر قرار داد تا بتوان در آینده تحلیلی نسبتا مناسب از شرایط ارائه داد و نباید بر روندها متمرکز شد چرا که روندها،سیاست های در حال گذار است.اما اگر قرار باشد آینده را پیش بینی نمود باید ابعاد بسیار متنوعی از آن مطرح نمود که میتوانند زمین تا آسمان با هم تفاوت داشته باشند.