یادداشت های سیاسی

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران
یادداشت های سیاسی

یادداشت های سیاسی

وبلاگ شخصی علی مستاجران

در یمن چه میگذرد؟/آیا جنگ سرنوشت ساز دیگری در یمن رخ خواهد داد؟


چندین ماه از آغاز تجاوز عربستان و 9 کشور عربی تا دندان مسلح به یمن میگذرد و کشوری که احتمال داشت طی سالهای آینده به یک کانون مقاومت اسلامی تبدیل گردد و اولین پایگاه بیداری اسلامی واقعی باشد با ویرانی ها و خرابی های زیرساختی فراوانی روبرو شد.تاکنون عده بسیاری از زنان و کودکان یمنی به خاک و خون کشیده شده اند و خصارات جانی و مالی جنگ دولت و همه کمیته های مردمی را از جبران آن ناتوان ساخته است.با این حال مقاومت کم نظیر یمنی ها در این جنگ توانسته است استان های جنوبی عربستان را با نا امنی بسیار مواجه سازد.
اتفاق مهم دیگری که در این راستا رخ داده است،خارج شدن کنترل عدن از دست انصار الله است که از لحاظ ژئوپلتیک یک شکست برای یمنی ها تلقی میشود اما نکته قایل توجه آن است که منصورهادی مدتها پیش در یمن شکست خورده بود و بازگشت او به یمن و استقرار نیروهایش در عدن هیچ گونه توفیقی را نه برای او و نه برای عربستان هم ندارد.باید توجه داشت که شاید عربستان بتواند با یک هزینه بسیار سرسام آور یک جنگ ر اداره کند و به موفقیت های راهبردی دست یابد اما هیچگاه قادر نیست تفکرات ملتی را سرکوب کند که سالها سرد و گرم چشیده اند و پتک آهنگر بر سرشان خورده است.سعودی ها باید بدانند با ملتی طرف هستند که هرچه بیشتر سرکوب شود مانند یک تکه آهن،به شمشیر برنده تری مبدل خواهد گشت.البته این مسئله واضح است که خون هایی باید در این مسیر بر زمین ریخته شوند.
از طرفی به لحاظ راهبردی دولت مصر تا ابد همراه سعودی ها نخواهد بود و قطعا با بهبود اوضاع سیاسی خود رقیب آنها در توسعه سیاست های اقتصادی در خصوص تنگه راهبردی عدن خواهد شد.همچنین حضور ناوهای جنگی ایرانی و روسی در تنگه عدن قطعا موازنه عدن را چندان که سعودی ها متصوراند به نفع آنها نخواهد کرد.اما دنیای سیاست دنیای پیچیده ای است.سعودی ها در مسیری پا نهاده اند که نمیدانند این جای پا محکم است یا خیر.آنها میتوانند پس از نفوذ در عدن،ناوهای جنگی خود را به جهت اسکورت کشتی های تجاری روانه این تنگه راهبردی کنند و سود فراوانی از این امکان بدست آورند.اما بدان جهت که عربستان از نیروی دریایی قدتمندی نسبت به مرزهای آبی خود برخوردار نیست،لذا بسیار بعید به نظر میرسد که بتواند حضوری مستمر و تاثیر گزار در این منطقه داشته باشد.
مهم ترین دغدغه عربستان سعودی نحوه مدیریت سیاسی و نظامی و اطلاعاتی نیروهای وابسته به خود در مناطق جنگ زده در دوران پساجنگ است.جنگ بالاخره روزی تمام خواهد شد.اما نه القاعده سلاح خود را بر زمین خواهد گذاشت و نه انصار الله.لذا احتمالا طی روزهای آینده به مدد سفرای سازمان ملل و یک آتش بس داعم،این قائله خاموش خواهد شد.البته من بر این باور ام که گفت و گوی یمنی ها به نتیجه نخواهد رسید چرا که با مطالعه ای که از روند مذاکرات داشته ام به نظر میرسد اختلافات میان وابستگان به منصورهادی و انصار الله و کمیته های مردمی بسیار زیاد است و رسیدن به کوچکترین جمع بندی مهال به نظر میرسد.به اعتقاد برخی نیز چنین گفت و گوهایی از ابتدا بی نتیجه بوده است.
آنچه پس از جنگ رخ خواهد داد آمادگی جیره بگیران عربستان و القاعده در مقابل انصار الله و احتمالا آغاز یک جنگ سرد درون خاک یمن برای یک جنگ به تمام عیار خواهد بود که با توجه به مواضع رهبران انصار الله جنگ آینده تعیین کننده سرنوشت یمن است.یعنی دقیقا اتفاقی که در لبنان به وقوع پیوست و حزب الله قدرت بلا منازع منطقه ای در مقابل اسراییل تبدیل شد.لذا امیدواریم بار دیگر تاریخ تکرار شود و مقاومت به طور کامل در ملت یمن نهادینه گردد و این ملت مظلوم به درجه ای از برندگی دست یابند که در منطقه و جهان شمشیری را یارای مقابله با عزم آنها نباشد.


ویژه انتخابات/ارزیابی فضای انتخاباتی پیش روی احزاب

در نظام های سیاسی پیشرفته و با سابقه،جریان های سیاسی رقیب نه تنها به افق نابودی حزب مقابل نمینگرند بلکه تلاش میکنند تا از نقاط قوت حریف برای خود سنگر بسازند و نقاط ضعف آن را شناسایی و با نقاط ضعف خود تطبیق دهند.اخلاق در رقابت های حزبی نیز حرف اول را میزند.شاید کمتر این مسئله را مشاهده کنید که انتخابات در امریکا و اروپا با یک وضع امنیتی همراه باشد.دلیل اصلی هم،درک سیاسی متقابل احزاب درگیر در عرصه رقابت سیاسی درآن ممالک است.البته بیان این نکته ضروری است که بد اخلاقی های سیاسی بیشتر در نظام های جمهوری منجر به امنیتی شدن فضا میشوند و بد اخلاقی در ساختار پارلمانی یعنی اکثریت اروپا منجر به تشنج نخواهد شد.
اما کشورهای روبه توسعه و مخصوصا کشورهایی که علوم انسانی و فرهنگ و سیاست به طور گسترده در آنها نهادینه نشده است به گونه ای هستند که بعضا در آنها شاهد امنیتی شدن انتخابات ها و چه بسا امنیتی شدن فضای پس از انتخابات ها خواهیم بود.شما هیچگاه در اروپا شاهد آن نخواهید بود که کسی ادعای تقلب کند یا اعتراض گسترده ای در این زمینه به راه بیفتند و به قانون اعتراض و رسیدگی بی توجهی شود.چرا که احزاب سیاسی این کشورها به درجه قانون مداری رسیده اند.
متاسفانه در کشور ما نیز رفتار های خلاف عرف سیاسی متعددی مشاهده میگردد که نشان میدهد برخی از احزاب سعی در خوراندن سم مهلک به حزب قابل خود را دارند که این امنیتی شدن فضای انتخابات ها و تحت کنترل قرار دادن سخنرانان و نامزد های انتخاباتی را تشدید میکند که این روند به نفع هیچ کدام از طرف ها نبوده و نیست.
یکی دیگر از مضرات رقابت ناسالم و نبود فرهنگ رقابت سیاسی در ایران را باید در خطر قرار گرفتن موجودیت یک حزب برشمرد.برخی قانون شکنی ها در سالهای اخیر موجب شده است تعدادی از شخصیت های سیاسی اصلاح طلب یا اصولگرا در ایران دستگیر و زندانی شوند تا امنیت ملی به خطر نیفتد که این خود نشان از یک رقابت ناسالمی است که در جریان افتاده است و ممکن است حتی موجب از دست دادن موجودیت یک حزب سیاسی گردد.
البته نابودی موجودیت یک حزب سیاسی تنها به قانون شکنی ها نیست بلکه در ابتدایی ترین مرحله طالب غلبه اندیشه سیاسی یک حزب بر جامعه و از دست دادن پایگاه اجتماعی حزب ضعیف تر است.بنابر این احزاب سیاسی کشور باید دقت لازم را داشته باشند که رفتارهای آنها تحت ذره بین یک ملت است و رای یک ملت تنها در یک برهه تعیین کننده است  بلکه در مراحل بعدی ملتی که خود وظیفه نظارت بر انتخابات را داشته است ،خود قضاوت خواهد نمود که کدام اندیشه از اخلاق سیاسی کافی بهرمند بوده است.
در یک تحلیل باید بگویم حوادث سال88 و قانون شکنی اصلاح طلبان موجودیت این حزب را با مشکلات عدیده ای روبرو ساخته است اما قدرت گرفتن این حزب بسته به رفتار سیاسی طرف مقابل است.اصولگرایان که در سال 88پشت سر احمدی نژاد قرار گرفتند و پس از ریاست احمدی نژاد بر دولت اختلافات فراوانی میان آنها آشکار شد امروز باید بتوانند بر یکدیگر غلبه کنند تا اصلاح طلبان وارد میدان شوند.
هرچند اصولگرایان در شرایط فعلی با مشکلات عدیده ای روبرو هستند اما در مقایسه با اصلاح طلبان از اقتدار بیشتری برخوردارند.ورود اصلاح طلبان به صحنه نیز خطراتی را برای اصولگرایان به دنبال دارد و ممکن است پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات به معنای پایان کار اصولگرایان باشد.اصلاح طلبان به خوبی میدانند که چنانچه فرصتی برایشان ایجاد گردد و از آن فرصت به خوبی استفاده نکنند و اقدامات پیشین از جمله تحصن و اعتصاب و حرکت های بچگانه را دنبال کنند درواقع موجودیت خود را به خطر انداخته اند و این اقدام ممکن است به قیمت انحلال مجمع روحانیون تمام شود.اما کماکان باید اصلاح طلبان را در حاشیه رقابت سیاسی داخل کشور دانست.چنانچه اصولگرایان نتوانند مشکلات خود را حل و فصل کنند،نمیتوان انتظار حضور قدرتمند اصلاح طلبان را داشت.
انتخابات مجلس را باید یک انتخابات غیر قابل پیش بینی دانست.چرا که پیش بینی انتخابات گاهی ممکن است موجب انحراف ذهنی مخاطب گردد.اما این نکته را باید در پایان بحث بیان کنم که معمولا یک حزب دارای شکاف نظیر اصولگرایان برای دوبار اجماع نظر نخواهد کرد و به نظر میرسد که انتخابات آینده،انتخاباتی سه قطبی خواهد بود و قشری از اصولگرایان و اصلاح طلبان پشت سر حسن روحانی بایستند.چرا که بسیار بعید به نظر میرسد که اصلاح طلبان با وجود قانون شکنی های اخیر از ان جی او های قدرتمندی برخوردار باشند.لذا این رویکرد وجود دارد که به احتمال زیاد مجلس آینده مجلسی تلفیقی باشد که البته با توجه به سابقه رقابت سیاسی در ایران،تشنج و احتمالا بد اخلاقی های سیاسی را تشدید خواهد کرد.اکثریت کرسی های مجلس فعلی را عموما اصولگرایان معتدل تشکیل میدهند.چنانچه مجلس آینده در دست اصلاح طلبان باشد به احتمال زیاد تسلیم روحانی در برابر این طیف سیاسی کشور را شاهد خواهیم بود چرا که احتمال درگیر شد روحانی با اصلاح طلبان بسیار کم است.اما اگر مجلس آینده در دست اصولگرایان معتدل یعنی طیف فعلی حاکم بر اکثریت کرسی های مجلس باشد،احتمال تعامل حزبی بیشتر است.
احتمال بسیار ضعیف نیز آن است که اکثریت کرسی های مجلس آینده زیر پای اصولگرایان یا اصلاح طلبان رادیکال باشد که به قطع درگیری شدید دولت و مجلس را شاهد خواهیم بود.البته با توجه به شرایط پیش آمده برای طیف اصولگرای تند رو مجلس که قالبا از جبهه پایداری هستند،باید بگویم احتمالا این طیف از سیاسیون با کاهش قابل توجه استقبال مردمی از خود مواجه خواهند شد یا این که تعداد آنها تغییر قابل توجهی تخواهد کرد.

خلاصه کتاب جریان شناسی سیاسی

خلاصه کتاب جریان شناسی سیاسی

کتاب جریان شناسی سیاسی ایران،جامع ترین کتابی است که جریان های سیاسی و فکری پیش از انقلاب را تا امروز مورد برسی قرار میدهد و در این راستا از مفاهیمی استفاده کرده است که در گوشه و کنار تاریخ یافت شده است.بنابر این لازم است به جهت درک کامل کتاب،متن اصلی کتاب مطالعه شود لکن بد نیست مطالب مطرح شده بعنوان خلاصه نیز بعنوان پیش زمینه در ذهن خواننده تثبیت گردد.

1-جریان سیاسی یعنی جریانی پویا که به مدد ایدئولوژی خود توانسته است در میان مردم پایگاه اجتماعی پیدا کند و در میان نخبگان نیز جایگاهی یابد.

2-ما دو نوع جریان سیاسی در کشور داشته ایم.یک جریان مستقل که از متن مردم بوده است مثل جریان موتلفه اسلامی یا کلیه جریان های اسلام گرا و برخی جریان های ملی گرا.دسته دوم نیز جریان های وابسته بوده اند که خود به وابسته داخلی و وابسته به اجنبی تقسیم میشوند.نوع اول مثل جریان سلطنت طلب یا ملی گرایان سلطنت طلب و جریان دوم مثل جریان چپ مارکسیست.

3-چهار معیار برای تفکیک جریان های سیاسی از یکدیگر وجود دارد که عبارت اند از:شکاف های اجتماعی،استقلال و وابستگی،ایمان،حق یا باطل بودن

4-جریان های سیاسی مبارز از 1320 تا 1375 عبارت اند از:اسلام گرا،ملی گرا،چپ مارکسیست،التقاطی که همه اینها در مقابل جریان سلطنت طلب قرار داشتند.

5-جریان اسلام گرا خود چندین گروه بودند.برخی مخالف حضور روحانیت در سیاست بودند.برخی حضور روحانیت در سیاست را امری واجب میدانستند.برخی میانه رو بودند و با مبارزه قهر آمیز و تظاهرات و...مخالف بودند.جریاناتی نیز بودند که مشی چریکی داشتند و همچون روحانیون روشن فکر بعدها به شاکله اسلام سیاسی امام خمینی پیوستند.گروه هایی هم در زندان شکل میگرفت که نمونه بارز آن گروه منصورون و امت واحده بهزاد نبوی است.در ابتدا نزدیک به 70 درصد این جمعیت ها مشی مسلحانه داشتند اما با همصدایی با رهبری امام و پیوستن به موتلفه اسلامی سلاح خود را کنار گذاشتند یا استفاده از آن را کم کردند.البته جریانی هم وجود داشت که به اصطلاح روحانیت درباری بودند و به کل مخالف اسلام سیاسی بودند مثل آیت الله شریعت مداری.

6-نقطه اوج جریان ملی گرایی در دوران دکتر مصدق بود و با قوت گرفتن انقلاب این گروه به صحنه بازگشت و مشی پیش از اسلام را دنبال میکرد.این گروه پس از انقلاب به دلیل موضع گیری علیه لایحه قصاص توسط امام خمینی مرتد اعلام شد و فروپاشید.

7-جریان چپ مارکسیستی از نوع جریان های وابسته بود و دو دسته را شامل میشد.حزب توده و چریک های فدایی خلق.حزب توده مشی شوروی را دنبال میکرد و در دادن امتیاز نفت شمال به شوروی تاثیر بسزایی داشت.این گروه مخالف سرسخت ملی گراها و اسلامگراها بودند.پس از انقلاب این حزب منحل شد.چریک های فدایی خلق نیز رویکردی مارکسیستی داشتند و از پیوستن چند جریان که خود آنها از حزب توده خارج شده بودند شکل گرفته بود.رهبران آن پس از انقلاب توبه نامه نوشتند و آزاد شدند اما همچنان در کردستان و ترکمن صحرا اقدام به فتنه انگیزی کردند و سرانجام محاکمه شدند.

8-جریان های التقالی اصلاح طلب دو گروه بودند.یکی نهضت آزادی بود که پیش از انقلاب در ایران تشکیلاتی نداشت و توانست به امام در نجف و پاریس نزدیک شود.رویکرد این حزب بر مبنای لیبرالیسم اسلامی بود.آنها به نوعی دین را لیبرال گونه تعبیر میکردند.البته اصل این جریان از پیوستن طیفی از ملیگرا ها و اسلام گراها به یکدیگر بوجود آمد و از آنجا که حامی مصدق بودند پس از 28 مرداد به مرور تشکیلاتی در خارج پیدا کردند.پس از انقلاب و پس از برکناری بنی صدر بسیاری از اعضای آن به جمهوری اسلامی پیوستند و بعدها در میان احزاب دوم خردادی قرار گرفتند و تاثیر تفکر اسلام لیبرال آنها امروز در میان اصلاح طلبان مشهود است.جنبش مسلمانان مبارز نیز بخشی از نهضت آزادی است که به دلیل سیاست های تندرو وار این گروه و عزم اعضای آن در ضربه زدن به سنتهای اسلامی موجب شد نهضت آزادی این گروه را انشعابی نامشروع از خود بداند.

9-نوعی دیگر از جریان های التقاطی،رادیکال ها هستند.یکی از مشهورترین جریان های التقاطی رادیکال سازمان مجاهدین خلق است.این سازمان اقدام به آموزش کتب مارکسیستی به اعضای خود مینمود و جوانان را از اسلام به مارکسیست جذب میکرد بدون این که این مسئله را علنا بیان سازد.اما علنی شدن رویکرد رهبران سازمان مجاهدین و اعلام ابطال اسلام،بسیاری از اعضای آن به اسلام گراها و ملی گراها پیوستند و این سازمان را رها کردند و بسیاری نیز در سازمان ماندند و مارکسیست شدند.این سازمان پس از انقلاب با اسلام گراها وارد یک جنگ قدرت شد و به دلیل قدرت نظامی خود آسیب های فراوانی را متحمل کشور ساخت و سرانجام از کشور بیرون رانده شد.البته گروهک فرقان را نیز میتوان یکی از این جریان های التقاطی افراطی دانست.

10-اصولگرایی یا جریان راست که در گذشته به آن راست سنتی یا محافظه کار هم میگفتند از جریان های اسلام گراست و اصلاح طلبی جزوی از آن است.

11-ولایت فقیه امری تشخیصی است نه انتخابی.اساس عقیده اصولگرایان این است که گرایش روحانیت به حزب گرایی باید متوقف شود و روحانیت نباید خود را در بند حزب و حزب بازی های سیاسی و این گونه رقابت ها کند.جریان اصول گرایی به سیاست داخلی بیشتر وزن میدهد و با هرگونه رابطه با امریکا که دشمن درجه یک اسلام است را حرام میداند.مشارکت سیاسی مردم را مشروط به قانون اساسی میدانند.این گروه میگوید عدالت اجتماعی مقدم بر توسعه است و بازار باید باز باشد و سهم دولت در اقتصاد به طور قابل ملاحضه ای کاهش یابد که اینگونه دخالت ها سم مهلکی برای دولت و هم اقتصاد است.به عبارتی سهم بخش خصوصی در اقتصاد کشور باید افزایش یابد.جریان اصولگرا به مبارزه با تهاجم فرهنگی و ناتو فرهنگی بسیار توجه دارد.

12-پس از پیروزی اصلاح طلبان،اصولگرایان از طرف رهبران اصلاح طلب،اقتدار گرا و محافظه کار خطاب شدند و به این ترتیب اقتدار این حزب سیاسی از رونق افتاد.با ریاست علی لاریجانی بر صدا و سیما و اختلافات میان اصلاح طلبان و علی لاریجانی جریان اصولگرا احیا شد و در سالهای بعد بسیاری از اعضای آن با عنوان عضو مستقل یا اعتدال گرا در همان قالب فکری اصولگرایی به صحنه سیاست بازگشتند.

13-جریان راست سنتی و جریان اصولگرایی از نظر روش و زمان با هم متفاوت اند.اصولگرایان قشر جدیدی از راست گرایان هستند که با شیوه هایی نو تر از میان نسل دوم و سوم انقلاب تاسیس شدند که انزوای جریان راست سنتی  موجب شد رهبران این حزب در سازماندهی اصولگرایان نقش بسزایی داشته باشند.درواقع نسل اول انقلاب همان راست سنتی ها بودند و نسل های بعد، اصولگریان را تشکیل دادند و ابتدا توانستند در انتخابات شوراهای شهر و روستا به پیروزی برسند،سپس مجلس هفتم را در دست گرفتند و سرانجام با پیروز شدن در انتخابات نهم ریاست جمهوری کل حاکمیت را از آن خود ساختند.

14-از دیدگاه علی دارابی نویسنده کتاب،اصولگرایی نه چپ است و نه راست،نه بنیادگرا،نه محافظه کار،نه رادیکال.بلکه چند شعار دارد:اسلام،قانون اساسی،اعتدال،عدالت،مردم سالاری

15-جزب جمهوری اسلامی مبدا اصولگرایی است که مغذ متفکر آن آیت الله شهید بهشتی است.حزب جمهوری نقش قابل توجهی در کنار زدن لیبرال ها،مجاهدین،ماکسیست ها و ملی گراها داشته است و به استقرار جمهوری اسلامی کمک شایانی نموده است.حزب جمهوری سرانجام با پیشنهاد آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی رفسنجانی و موافقت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه منحل اعلام شد.

16-طیفی از روحانیون عضو جمهوری به جامعه روحانیت مبارز پیوستند و در آن روزها،جامعه روحانیت مبارز اداره کشور را بر عهده داشت و هاشمی رفسنجانی،آیت الله خامنه ای در دوران ریاست جمهوری عضو این تشکل بودند و آیت الله یزدی که ریاست قوه قضائیه را بر عهده داشت عضو این تشکل بود.

17-جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نیز یک جریان راست گراست.پیش از انقلاب نقش قابل توجهی را در تدوین و چاپ نامه ها و سخنان امام ایفا نمود.بسیاری از اعضای جامعه مدرسین به دلیل فعالیت های افشاگرانه علیه شاه دستگیر شدند.نقش تبلیغی جامعه مدرسین در ترقیب مردم به پیروی از امام نقشی بی بدیل است.جامعه مدرسین پس از انقلاب نقش قابل توجهی را در تدوین کتب و باز نشر و اصلاح کتب دانشگاهی و حوزوی ایفا نمود.برخی چهره های جامعه مدرسین،جوادی عاملی،آذری قمی و یوسف صانعی هستند.

18-حزب موتلفه اسلامی را باید حزبی متشکل از بازاریان و بازرگانان و اقشار مختلف جامعه دانست که تا پیش از انقلاب از حامیان کاشانی بودند و بعد ها به نهضت امام پیوستند.نقش مبارزاتی این حزب در دوران سلطنت بی بدیل است.حزب موتلفه اسلامی با سابقه ترین حزب در ایران است که در بسیاری از شهرها و شهرستان ها دفتر رسمی دارد و خط مشی اصولگرایی را دنبال میکند.نویسنده آنها را بازماندگان راست سنتی میداند.

19-جمعیت ایثارگران نیز تشکلی دیگر با مشی اصولگرایی است که در کشاکش های حزبی دهه هفتاد،پا به صحنه گذاشت و اعلام موجودیت نمود.ابتدا شعار این گروه نه چپ نه راست بود اما بعدها رسما مشی اصولگرایی را دنبال کرد.

20-جریان چپ بر پایه عقاید مذهبی شکل گرفت و با تجمیع با لیبرال ها و کمونیست ها شکل تازه ای گرفت اما پس از انقلاب و فروپاشی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به نیروهای انقلاب پیوست.این جریان مخالف بازار آزاد است و بر تمرکز گرایی تکیه دارد.عدالت گرایی در میان شعارها و آرمان های این حزب از جایگاه مهمی برخوردار است.چپ سنتی غرب ستیزی و صدور آرمان های انقلاب را سر لوحه امور میداند.مخالف رابطه با امریکاست.مخالف خصوصی سازی گسترده تولید است.جناح چپ معتقد به تهاجم فرهنگی است اما جریان های داخلی را عامل این امر میداند.چپ سنتی در انزوا قرار گرفت و به فعالیت های نظری و رسانه ای پرداخت.برخی اعضای آن نیز به چپ مدرن پیوستند.

21-چپ مدرن با ریزش چپ سنتی بر پایه تجدد شکل گرفت و بعدها بر خصوصی سازی بیشتر نسبت به چپ سنتی ها روی آورد و سیاست خارجی خد را بر مبنای تنش زدایی قرار داد.

22-جریان چپ مدرن،مشروعیت ولی فقیه را از قانون اساسی میداند و مخالف اختیارات فراقانونی رهبری است.این جریان به نقد تمدن غرب معتقد است نه نفی آن و مشکل جامعه را عوام زدگی میداند نه غرب زدگی.

23-حزب کارگزاران سازندگی اولین حزبی است که در اثر ریزش چپ سنتی ها تشکیل شد.

24-افول سازمان مجاهدین خلق و برداشته شدن این سایه رهبری بر احزاب چپ گرا موجب شد احزاب این دسته که تنها وجه اشتراکشان حذف جریان موسوم به راست یا به قول آنان محافظه کار بود به دور هم جمع شوند و جریان دوم خرداد را تاسیس کنند.جریان دوم خرداد شامل چهار حزب است.چپ سنتی یا مجمع روحانیون،اصلاح طلبان یا مشارکت،چپ مدرن یا کارگزاران،ملی مذهبی.

25-اقدامات رادیکالی عمده در دهه هفتاد موسوم به استعفا،حاکمیت دوگانه،تحصن،رفراندوم و.. توسط احزاب دوم خرداد شکل گرفت.تخطی اصلاح طلبان از مشی حزبی خود و تلاش برای پیاده سازی اصلاحات سکولار موجب شکست این جریان شد.فقدان مانیفست و ضعف های نهادی اصلاح طلبان موجب شد متفکران این قشر خلاهای فکری و فرهنگی خود را با مراجعه به کتب لیبرال ها پرکنند و این بزرگترین عامل در ضربه زدن به این این حزب شمرده میشود.

26-سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از باسابقه ترین احزاب جریان چپ گراست که با اتحاد هفت حزب اعلام موجودیت کرد که این هفت حزب عبارت اند از:منصورون،فلق،امت واحده،توحیدی بدر،توحیدی صف،فلاح،موحدین.این گروه با انتصاب راستی کاشانی نماینده امام دچار اختلاف شد و پیوستن بسیاری از اعضای آن به امور نظامی و جنگ و جبهه و سپاه موجب شد این گروه در افول قرار گیرد.راستی کاشانی استعفا داد و به پیشنهاد او،امام خمینی با درخواست انحلال حزب موافقت کرد.این جریان در سال هفتاد توانست از وزارت کشور مجوز تاسیس دوباره بگیرد و به منتقد سرسخت هاشمی رفسنجانی تبدیل شود.این جریان در طول یک دهه کاملا تغییر جهت داد و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم این جریان را کاملا فاقد مشروعیت دینی اعلام کرد.

27-مجمع روحانیون از دل جامعه روحانیت مبارز بیرون آمد و به سرعت قدرت یافت و مجلس را در اختیار گرفت اما با وفات امام این جریان به قدری افول کرد که در انتخابات مجلس چهارم هیچ کدام از اعضای مجمع وارد مجلس نشدند.

28-مجمع روحانیون با پیروزی محمد خاتمی در انتخابات با رویکرد های سیاسی و مذهبی متفاوت تر از قبل به صحنه بازگشت و مجلس را در اختیار گرفت و پس از آن با خروج مهدی کروبی از مجمع و تاسیس جزب اعتماد ملی دچار یک انشعاب دیگر شد.

29-دفتر تحکیم وحدت سابقه ای از پیش از انقلاب دارد و جمعی از دانشجویان و اساتید و اصناف آن را تشکیل میدهند که بیشتر اعضای آن چریک های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق بودند که پس از جنگ به رویکردهای انتقادی و ریویزیونیستی روی آوردند.پس از پیروزی سید محمد خاتمی،افراط گرایی این گروه و رویکرد سکولار متفکران آنها تیر خلاصی بر پیکره این حزب پر سابقه شناخته میشود.پس از حادثه تسخیر لانه جاسوسی گروه های دانشجویی نظیر دانشجویان پیرو خط امام و دانشجویان مسلمان و بعدها بسیج دانشجویی به هم نزدیک شدند و تحکیم وحدت قوت گرفت.اواسط ریاست جمهوری خاتمی،این گروه به دو طیف علامه یا اصلاح طلبان و طیف شیراز یا اصولگرایات تقسیم شدند و این گروه عملا از هم پاشید.فعالیت این گروه از سال88 به بعد عملا تعطیل شد.دفتر تجکیم وحدت نقش قابل توجهی را در دامن زدن به فاجعه 18 تیر ایفا نمود.

30-کارگزاران سازندگی یکی دیگر از احزاب با رویکرد چپ گراست اما این گروه در موقعی خود را راست مدرن میداند که در آستانه مجلس پنجم به دنبال کاهش قدرت چپ ها و به جهت مقابله با راست گرایان اعلام موجودیت کرد.هرچند اکثریت کرسی های مجلس پنجم به جامعه روحانیت مبارز تعلق گرفت.این طیف معتقد به تشنج زدایی،نوگرایی دینی،طرفدار رابطه با امریکا و در یک کلام دیدگاه های خاص افرادی نظیر عطاءالله مهاجرانی است.از جمله این که این جزب رسما خواهان تغییر قانون اساسی است.

31-حزب مشارکت را باید قشری از جداشدگان از دانشجویان پیرو خط امام دانست.هرچند رهبران اصلی دانشجویان پیرو خط امام نظیر موسوی خوئینیها همگی از چپ سنتی ها و اعضای مجمع روحانیون هستند.از این رو مشارکت را باید فرزند مجمع روحانیون و دانشجویان پیرو خط امام دانست.حزب مشارکت را باید یک حزب دولت ساخته ای دانست که هم زمان با افول دولت اصلاحات روند ضعف آن آغاز شد و به مرور رو به انحلال نهاد.مشارکت حزبی نوگرا و شخص محور است.حزب مشارکت و دوم خرداد از احزابی بودند که یک تاریخ مصرف به خصوصی داشتند و به دنبال کسب اکثریت قاطع شوراها و انجام اقدامات قدرت طلبانه،موجب سلب اعتماد مردم شدند و سرانجام زمینه شکست خود را در دوره های بعد فراهم آوردند.ایدئولوژی مشارکت ایدئولوژی سروش و گنجی است.رفتار آنها رفتاری رادیکالی چپ است.به دنبال امپراطری مطبوعات در زمینه سیاست و فرهنگ هستند و در تلاش اند تا دین داری نو را ترویج کنند که بعضا با مفاهیم سکولار گونه گره خورده است.عدم در نظر گرفتن ملت در تحلیل های سیاسی یکی دیگر از نقاط ضعف آنان است.حزب مشارکت که روش های تبلیغاتی خود را بر مبنای روش ها و شیوه های رایج در اروپا بنیان گذاشته بود صرف نظر از شناخت ویژگی های درونی جامعه ایران و عدم توجه به اختلافات و تفاوت ای بسیار جامعه مسلمان ایران و جامعه اروپا اقدام به تحلیل هایی مینمود که هیچ کدام محقق نشدند.

32-مجمع محققین یک حزب اصلاح طلب از حوزه علمیه قم است که یکی از احزاب هجده کانه دوم خرداد است.طرح شورایی شدن مرجعیت،انتقاد به اصولگرایان و اعتقاد به محدود بودن اختیارات ولایت فقیه از جمله مولفه های فکری مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم است.

32-پس از انتخابات نهم ریاست جمهوری،مهدی کروبی که پیش از آن از اصلاح طلبان جدا شده بود اما همچنان گرایش اصلاح طلبی داشت،در شرایطی که مورد حمایت اصلاح طلبان واقع نشد توانست رای چشمگیری را کسب کند و این اعتماد به نفس برای انتخابات آینده را بدست آوردن.او حزب اعتماد ملی را راه اندازی کرد و نوک پیکان ستیر و انتقاد را به سمت اصلاح طلبان گرفت و به آنها گفت که آنها باید ابتدا به خودشان انتقاد کنند.

33-مدرسه حقانی:مدرسه ای با نظام جدید که پیش از انقلاب طراحی شد و به واسطه طرح شهید بهشتی و شهید قدوسی توانست شاگردان مفیدی را برای کشور تربیت کند.این گروه اکنون از جمله گروه های انقلابی حامی نظام است.

34-محمد تقی مصباح یزدی استاد دانشگاه و حوزه در رشته فلسفه است و پیش از انقلاب با انجام فعالیت های مطبوعاتی نقش قابل توجهی در پیروزی انقلاب ایفا نموده است.مصباح یزدی طرفدار مبارزه فرهنگی است و از جمله اصولگرایان عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بوده است.مصباح یزدی پس از پیروزی جریان دوم خرداد علیه جریان مطبوعاتی سکولاریستی به مبارزه برخاست و اقدام به فعالیت های تبلیغی و علمی و مطبوعاتی علیه جریان های سکولاریستی نمود.

35-جمعیت دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی:جریانی که در مقابل خلا های سیاسی دهه هفتاد در کشور اعلام موجدیت کرد.این جریان بر این عقیده است که نقش ولایت فقیه باید بیشتر از قانون اساسی باشد.این جریان بر سیاست خارجی تهاجمی تکیه دارد.این جریان پس از انتخابات84پشت سر محمود احمدی نژاد قرار گرفت و از او حمایت کرد.

36-محسن رضایی:اصولگرا و یکی از موسسین حزب منصورون که با ائتلاف شش گروه دیگر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل میدادند.محسن رضایی فرمانده سپاه بوده است.او اکنون همه شعارها و رویکردهای خود را بر تحقق سند چشم انداز بیست ساله قرار داده است.

37-نهضت آزادی را باید یک گروه اپوزوسیون دانست که اوج فعالیت های مفیدش تا پایان عمر مهدی بازرگان بود و پس از آن به اقدام تبلیغات ضدحکومتی پرداخت.نهضت آزادی در مقابل لایحه قصاص سکوت نمود و با مجلس خبرگان قانون اساسی به مخالفت برخواست و خواستار عدم دخالت روحانیون در سیاست بود.امام خمینی عدم صلاحیت این گروه برای فعالیت سیاسی را اعلام نمود.پس از بازرگان ابراهیم یزدی دبیرکل حزب شد.او در ریاست جمهوری 76 تایید صلاحیت نشد و انتخابات را تحریم کرد و پس از آن بسیاری از اعضای این حزب در قالب افراد ملی مذهبی وارد جریان دوم خرداد شدند و دست به اقدامات سکولاریستی زدند.

38-کاظم شریعت مداری روحانی خوش خدمت به شاه است و تنها مرجع تقلیدی است که رژیم شاه از آن حمایت میکرد و سعی میکرد مرجعیت او را در مقابل مرجعیت امام خمینی مطرح کند.اعضای جبهه ملی از جمله کسانی بودند که سعی داشتند مرجعیت او را تبلیغ کنند.شریعتمداری همیشه مورد انتقاد علما بود.او پس از انقلاب خود را همراه با نهضت امام نشان داد اما همکاری او با قطب زاده برای طرح یک کودتا موجب شد علمای قم عدم صلاحیت وی برای مرجعیت را اعلام دارند و سرانجام او به در صدا و سیما اعلام کرد که از صحنه به کنار میرود و دیگر اقدامات سیاسی خودش را کنار میگذارد.او تا پایان عمر در انزوا به سر برد.

39-حسینعلی منتظری:مبارز پیش از انقلاب بود که پس از انقلاب توانست در مجلس خبرگان و... مسئولیت های قابل توجهی کسب کند و قائم مقام امام شود.او با لیبرال ها همراه شد و سرانجام موجب عدم اعتماد امام به خود شد و کنار رفت.عزل منتظری موجب شد او به اقدامات خرابکارانه در جهت حرمت شکنی قضایی،رواداری اتهام ها به نظام و نهاد های نظامی را صورت داد و از فرمان امام سرپیچی نمود.منتظری پس از وفات امام ارتباط گسترده ای با اپوزوسیون برقرار کرد.پیروزی خاتمی در انتخابات موجب شد منتظری در یک سخنرانی سعی در شوراندن خاتمی علیه رهبری را نماید و سرانجام با پاسخ منفی خاتمی روبرو شد.شورای امنیت ملی به ریاست خاتمی نیز حصر خانگی او را تصویب کرد.طاهری اصفهانی،کدیور و عبد الله نوری از مرتبطین با بیت منتظری بوند.

40:نویسند در پایان کتاب به بیان حال فعالان علوم انسانی و ایدئولوژی آنان میپردازد.نویسنده دین اندیشان را به سه گروه سنت گرایان،ناقدان سنت و تجدد و تجدد گرایان تقسیم میکند.سید حسین نصر یک سنت گرای دینی است که از نظریه ولایت فقیه سلطنت شیعی را برداشت کرده است و اصلا به دنبال مردم سالاری نبوده است.اساس کار او در سلطنت شیعی،سلطنت شیعی افراطی صفوی نیست بلکه سلطنت توام با پلورالیسم دینی است.

سید جواد طباطبایی یک ناقد سنت و تجدد است بن مایه فکری او بدین شرح است:لزوم خرد گرایی در دین.عدم برتری عقل بر دین،مخالفت با مردم سالاری دینی،پذیرش بخشی از سنت و حرکت به تجدد.

مصطفی ملکیان:گرچه عقاید او بیشتر به عقاید سروش نزدیک است با این حال به دلیل پذیرش بخشی از سنت توسط مصطفی ملکیان،نویسنده کتاب اصرار دارد او را یک منتقد سنت و مدرنیته بداند.ملکیان نیز همچون طباطبایی بر این عقیده است باید بخشی از سنت را برداشت تا کوله باری داشته باشیم و سپس به سمت مدرنیسم حرکت کنیم.او مخالف فلسفه اسلامی است و بر این باور است که چیزی به نام فلسفه اسلامی وجود ندارد.او میگوید در دنیای جدید یا باید دین را کنار گذاشت یا آن را تحت سلطه عقل در آورد چرا که در جهان مدرن عقل بر مسند حکومت نشسته است.

عبد الکریم سروش:نویسنده،سروش را تاثیر گذار ترین روشنفکر پس از انقلاب میداند او که در حلقه های بحث با چریک های فدایی خلق و مارکسیست ها مشهور شده بود حلقه کیان را بعنوان کانون نظریه پردازی خود دانست و اندیشه های لیبرال گونه را وارد علوم انسانی کرد.

محمد مجتهد شبستری:او بر این عقیده است که قرآن سخن پیامبر است و نه وحی.این در حالی است که سروش قرآن را سخن پیامبر میداند بلکه الهامات به ذات پیامبر را مایه اصلی قرآن معرفی میکند.شبستری بر این عقیده است که هیچ گونه الزامی به عمل به احکام دینی وجب یا مستحب وجود ندارد.او رویکرد سیاسی جهان امروز را به دموکراسی،دموکراسی دینی و دیکتاتوری تقسیم میکند.

 

از بی اعتمادی اعراب به امریکا تا احتمال ساخت تسلیحات اتمی توسط صعودی ها/پاسخ به دو سوال

1-آیا عربستان به بمب اتم دست خواهد یافت؟
از سالها پیش این پیش بینی شده بود که جنگ سرد میان ایران و عربستان در منطقه منجر به آغاز جنگ هایی نیابتی شود که اساسا ایالات متحده و یا قدرت های شرق در آن دخالتی نخواهند داشت و هر چه اتفاق خواهد افتاد تنها میان این دو قدرت خواهد بود.چندی پیش نیز ویکی پدیا ایران و عربستان را تنها کشورهایی معرفی نمود که ممکن است در آینده به بمب اتم دست یابند.
اگر خاطرمان باشد،چند روز پیش از قراعت توافق وین،عربستان صعودی اعلام داشت با فرانسه قرار داد اتمی بسته است.این کشور که پیش از این با روسیه و کرده جنوبی قرار داد هایی را داشته است امروز به طور رسمی این مسئله را ابراز داشته که قرار داد ساخت چندین نیروگاه اتمی و یک راکتور آب سبک را با فرانسوی ها به امضا رسانیده است که این را باید یک مانور رسانه ای و در آینده یک قدم صعودی ها برای قدرت نمایی در آسیا دانست.صعودی ها که خوب میدانند اگر ایران توسط جامعه بین الملل بعنوان یک قدرت هسته ای به رسمیت شناخته شود و بتواند به خوبی از فرصت های موجود استفاده کند،قدرتمند تر از سابق در صحنه ظاهر خواهد شد.که ظاهرا این اتفاق بنا به توافق وین افتاده است.
به تازگی چند روزنامه نگار عرب و چند مقام غیر رسمی نیز گفته اند که عربستان به بمب اتم دست خواهد یافت اما مسئولان عربستان همچنان این مسئله را کتمان کرده اند و تاکید داشته اند که عربستان برای دست یابی به سلاح اتمی هیچ تلاشی نخواهد کرد.
از طرفی نیز اقدامات عربستان در مقابل ایران گویای این است که عرب ها سخنان  امریکا در خصوص توافق وین را یک فریب برای خود میدانند و به این سخنان بی اعتنا هستند.از این رو در تلاش اند تا معاهدات خود را به کشورهایی غیر از امریکا و اروپا تامیم دهند.از این رو شاهد آن هستیم که عربستان تلاش دارد برای دست یابی به حق غنی سازی به روسیه و کره جنوبی و فرانسه متوسل شود.
چنانچه این مولفه ها را کنار یکدیگر قرار دهیم باید بگویم این احتمال وجود دارد که در آینده کسانی در عربستان زمام امور را بدست بگیرند که در جهت ساخت تسلیحات اتمی قدم بردارند.اما با توجه به فاصله بسیار زیاد عربستان از غنی سازی در حال حاضر به میان آوردن سخن از بمب اتم برای صعودی ها بسیار دور از نظر است.چرا که کسی نمیداند حاکمیت عربستان تا ده سال دیگر دستخوش چه تغییراتی خواهد شد.البته این در خوش بینانه ترین حالت است.با توجه به ثروت باد آورده موجود در خزانه عربستان احتمال تکمیل چرخه سوخت تا پنج سال دیگر نیز دور از احتمال نیست.
2-آیا تلاش اعراب برای قدرت نمایی در منطقه به معنای کسستن رابطه دوستی با امریکاست؟
قطعا اعراب در شرایط فعلی رابطه خود را با امریکا قطع نخواهند کرد.اما باید یک نکته را در نظر داشت و آن این است که عربستان امروز به جایی رسیده است نمیتوان او را آلت دست امریکا دانست و تا حدود بسیاری برای اقدامات سرکشانه خود توجیهاتی را تراشیده است.پس از توافق میان ایران و شش کشور عربستان و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و اردن که به طرز بی سابقه ای نسبت به امریکایی ها بی اعتماد شده اند و بر این تصور اند که امریکا با نفوذ در ایران،این کشور را به آلت دست خود تبدیل خواهد کرد،از این رو تصمیم گرفته اند حلقه اتصاد خود را با جهان متنوع سازند.از طرفی روسیه که به خوبی از این شکاف ایجاد شده میان امریکا و اعراب واقف است در تلاش است تا این خلاء حساس را پر کند.طی روز اخیر امیر کویت راهی مسکو شد.همین طور قرار است پادشاه اردن،رییس جمهور مصر،هیات عربستانی و قطر به مسکو سفر کنند که این خود گویای یک پیام جدید برای منطقه است.ظاهرا توافق هسته ای میان ایران و شش کشور به حدی جدی بوده است که علاوه بر اهمیت اقتصادی و ژئوپلتیکی منطقه،مسئله امنیت و مسائل هسته ای نیز بر مولفه های قدرت آن افزوده شده است.
البته توافق وین یک بستر است.زمینی مشترک میان ایران،امریکا،اروپا،روسیه،اسراییل و عربها و آنچه در این بستر کشت خواهد شد کشت مشترک ایران و دشمنانش خواهد بود و باید گفت هم اکنون بازی آغاز شده است و آینده نشان خواهد داد که توافق وین به نفع چه کسی است.ایران؟امریکا؟یا عرب ها؟
این کشاکش قدرت میان ایران و دشمنانش و همسایگانش خود بدان معناست که عربستان صعودی نیز به رقابت با امریکا وارد شده است و این امکان وجود دارد که به دنبال بحران امنیتی در خاورمیانه منافع عربستان از منافع امریکا پیشی بگیرد و تنها چیزی که میتواند این روند را متوقف سازد یک لشکر کشی گسترده از طرف امریکا به خاورمیانه است و در این راستا یک نفر قربانی خواهد شد تا اقتدار امریکا دوباره به خاورمیانه بازگردد.اما در این که کنترل خاورمیانه از دست ایالات متحده خارج شده است هیچ شکی وجود ندارد.امریکا دیگر نه میتواند عربستان را کنترل کند و نه ایران،نه ترکیه و نه حتی اسراییل.پس در تلاش است تا با گسترده سازی جنگ های نیابتی که پروژه جایگزین لشکر کشی مستقیم در مواقع ضروری است،زمان را طولانی تر سازد تا موعد یک لشکر کشی به خاورمیانه فراهم گردد.اما روند کنونی نشان میدهد هژمونی قدرت در خاورمیانه بسیار سریع تر از چیزی شکل خواهد گرفت که امریکا انتظار آن را دارد.

عبور از اردوغان/بحران سیاسی در ترکیه

عبور از اردوغان
امروز ما در جهانی زندگی میکنیم که جوامع نوگرای آن تکمیل چرخه دموکراسی را به انتظار نشسته است و اساسی ترین  الگوی آزادی چه از منظر دین و چه از منظر فلسفه غرب آن است که دلبستگی مردم به رهبرانشان بر مبنای عملکرد آنها باشد.اردوغان مرد بزرگی است اما ترکیه از او بزرگتر است.دیر یا زود اردوغان خواهد رفت و صحنه را به لاییک ها یا سایر اسلام خواهان واگذار خواهد کرد.
هرچند توسعه سیاسی در ترکیه بیش از سایر کشورهای خاورمیانه است اما این کشور نیز تا حد مقبول بسیار فاصله دارد. سیاسی بودن ملتهای خاورمیانه خود اساسی ترین دلیل بر اقتدار رهبران کاریزمای این منطقه همچون اردوغان است.چیزی که اروپا از آن بی بهره است را باید دقیقا همین مسئله عنوان نمود.وجود رهبران کاریزماتیک در خاورمیانه فرصتی است تا این ملتها به هوش باشند و بتوانند یک ائتلاف منطقه ای را رقم بزنند.ترکیه،عراق،لبنان،یمن،ایران،عربستان،سوریه،الجزایر،پاکستان،افغانستان و مصر از جمله کشورهایی هستند که قابلیت آنها برای راهبر پذیری بسیار بالاست.هرچند این ویژگی از دیدگاه دموکراسی غرب یک نقطه ضعف اجتماعی و یک سد در راه رسیدن به دموکراسی تعبیر میشود من فکر میکنم این خصلت میتواند یکی از نقاط قوت و یک برگ برنده این ملتها به جهت مقابله با تهدیدات خارجی باشد.هرچند بسیاری از این ملتها اکنون فاقد رهبری هستند اما وجود رهبران متعدد و ان جی او های قدرتمند اجتماعی در این مملکت ها را باید ضامن حفظ منطقه از خطرات سیاسی و فرهنگی امروز و فردا دانست.
با این حال باید در نظر داشت این شرایط تا ابد باقی نخواهد ماند و تاریخ نشان داده است که در برخی مواقع روحیه کاریزما گرایی ملتها رو به ضعف نهاده است و در برخی مواقع قوت گرفته که نمونه بارز آن در ایران را باید عصر حاکمیت ایلخانان مغول دانست.
ترکیه نیز کشوری است که تجربه 10 ساله تاریخ این کشور نشان داده گرایش ترکها به رهبران کاریزمای خود بیشتر شده است و اوج آن را باید زمانی دانست که سرخ پوش های اسلام گرا در خیابان های آنکارا جولان میدهند.
به راستی اردوغان را باید چهره ای محبوب و مردی قدرتمند و رهبری قاطع در ترکیه دانست که علیرغم این مسائل نقاط ضعفش هرچند کمتر از نقاط قوتش باشد،اما در سرنوشت ترکیه تاثیر گذارتر خواهد بود.به هر حال این مرد سرخ پوش و حزبش دیر یا زود رفتنی هستند و این ترکیه است و ملتش که برای حاکمان بعدی باقی خواهد ماند.اما باید بگویم اکنون نیز قدرت اردوغان اسلام گرا به حدی است که میتواند کلیه شاکله های دموکراسی در ترکیه را بر هم بریزد و حکومتی با الگوی متفاوت بنیان نهد.اما باید بگویم ترکیه بیش از آن که اردوغان تصورش را بکند به دموکراسی تزدیک شده و وقت آن رسیده که یا رفتارش را مطابق شرایط موجود اصلاح کند و یا سیستم دموکراسی در ترکیه را دستخوش تغییر نماید و نظام سیاسی جدیدی را بنیان نهد که قطعا او به دنبال چنین طرحی است که در این دوره دل شیر میخواهد.طرحی که اردوغان به دنیال آن است،طرح اسلام سنی در مقابل طرح اسلام وهابی و اسلام شیعی است اما به نظر میرسد که همگرایی طرح اسلام سنی اردوغان با اسلام شیعی ایران بیشتر از همگرایی او با وهابی ها باشد.با این حال او و همراهانش به خوبی میدانند اکنون موعد اجرایی سازی این طرح فرا نرسیده است و ترکیه هنوز ناپخته از آن است که چنین تحولی را تجربه کند.او به خوبی بر ظرفیت کاریزمای ترکیه واقف است و به خوبی میداند به ظرفیت های اجتماعی برای تحولی بزرگ نیازمند است.پس باید دست به تغییراتی بزند که حزبش را در انتخابات آینده پیروز کند.به هر حال او رفتنی است اما آنچه از اردوغان برای ترکیه به یادگار میماند تنها و تنها یک ایدئولوژی است.ملت ترکیه باید تصمیم بگیرد که ضعف اردوغان در ضعف ایدئولوژی اوست یا خیر...
اردوغان کسی است که توانست انحصار ترکیه در چنگال ارتش را بشکند و باشعار حجاب منتخب جمع زیادی از ترک ها شود.اما اکنون در تحقق وعده هایش با مشکلات متعددی روبرو شده است.این که ترکیه نیمه پر را خواهد دید یا نیمه خالی لیوان خود عامل تعیین کننده سرنوشت ترکیه است.
اما اگر بخواهم یک نقطه قوت ترکیه در دوران اردوغان را بیان کنم بی شک باید از مجلسی سخن بگویم که به نوعی رقیب اردوغان محسوب میشود و به اعتقاد داوود اغلو این حزب شاخه ای از پ.ک.ک است.این امری است که امروز در کمتر کشورهایی از خاورمیانه میتوانیم آن را مشاهده کنیم که این خود نماد دموکراسی در یک کشور است گرچه در مواقعی هزینه های گرانی را در اثر اختلافات موجود، بر یک کشور تحمیل میکند.
اکنون اگر بخواهم بزرگترین ضعف اردوغان در مواجهه با احزاب دیگر مخصوصا مجلس این کشور را بیان کنیم بی شک باید آن را مسئله کردها بدانیم.روند هم زیستی با کردها و حمایت های مادی از از این حزب که موجب شد فقر و محرومیت در این منطقه به مقدار قابل توجهی کاهش یابد و متعادل شود امروز به دست خود اردوغان به چالش کشیده شده و به نوعی متوقف شده است.او که کردها را تقویت کرده بود امروز به جنگ با آنان برخواسته است.گرچه این امر در کوتاه مدت میتوانست کردها را بر سر جای خودشان بنشاند و محبوبیت رییس جمهور ترکیه و حزبش را افزایش دهد اما طولانی شدن این سرکوب موجب شد موجی از ناآرامی ترکیه را فرا گیرد و این کشور را علاوه بر چالش سیاسی با حزب کارگران دموکرات وارد یک چالش امنیتی ادامه دار با پ.ک.ک نیز بکند.با این حال به نظر میرسد عزم کردها برای توقف اردوغان حتمی است و این خود به منزله یک چالش سیاسی در مقابل حزب عدالت و توسعه است.
با این حال دولت سعی دارد کردها را متوقف سازد.پیروزی حزب عدالت و توسعه در این نزاع سیاسی نیازمند یک تغییر برای تقویت اتحاد ترکیه است و همین میشود که طرح پیشنهادی مشترک رییس جمهور و نخست وزیر ترکیه مبنی بر تغییر سیستم پارلمانی به سیستم ریاستی از دیدگاه بسیاری از کارشناسان امری تلقی میشود که میتواند اردوغان را به چهره محبوب ترکیه در طول تاریخ بدل سازد.چنانچه او نتواند تا روز انتخابات زودرس این طرح را عملی سازد شکستی دیگر به نام او ثبت خواهد شد.
با همه احترامی که برای این رهبر بلند پرواز ترک قائلم باید بگویم عطش قدرت تنها عاملی بود بود که توانست هژمونی مدیریتی او را از مرز اعتدال خارج کند و در برابر شکست انتخاباتی حزبش در پارلمان که منجر به عقب افتادن اجرای طرح تغییر سیستم پارلمانی شد خشم گین تر از سابق سازد.هر کسی در احوال ترکیه پس از اردوغان اندکی تامل کرده باشد میداند که این رهبر ترک،کسی نیست که به این راحتی تسلیم شود.پس عدم توفیق او در انتخابات زودرس آینده قادر است خشم او را از امروز بیشتر سازد و این اقدامات میتواند زمینه را برای یک شکست تاریخی فراهم آورد.
با این حال غیر قابل پیش بینی بودن ترکیه پس از اردوغان مسئله ای است که بسیاری از کارشناسان این حوزه را با بحران تردید مواجه ساخته است.کسی نمیتواند به قطع بگوید پس از شکست حزب عدالت و توسعه اوضاع داخلی ترکیه و اوضا منطقه ای،بدتر خواهد شد و یا بهتر اما چیزی که میتوانم به قطع و یقین از آن سخن بگویم این است که پس از اردوغان،بلند پروازی های ترکیه تا حدود بسیار زیادی کاهش خواهد یافت .اما مطمئن نیستم که حاکمان آینده این کشور به حد اردوغان معتدل باشند یا کمتر از او تشنه قدرت باشند.